نمایش پست تنها
  #5350  
قدیمی 05-08-2012
Saba_Baran90 آواتار ها
Saba_Baran90 Saba_Baran90 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211

6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

راستی جدی جدی تا حالا دقت کردین که چقدر بده وقتی آدم متوجه نمیشه دیگران بالاخره ازش چی می خوان؟
وقتی بهت میگن از این طرف نرو، اشتباهه! تو راهتو کج می کنی از اون طرف میری، بهت میگن، از اون طرف چرا رفتی؟ کی گفت؟ اشتباهه بابا! توچرا نمیفهمی!
الآن من اونطوری ام!
هرکاری میکنم آخرسر معلوم میشه اشتباه بوده!
واقعا دیگه نمی دونم چی درسته!
از یه طرف میگن بداخلاقی، از یه طرف منم سعی میکنم نرم و آروم برخورد کنم یا مثلا اگه اشتباهی کردم هرچندبار که شده معذرت بخوام تا درسته شه، میگن این چه رفتاری بود؟ چرا اینقدر اهمیت میدی؟
بابا بخدا دیگه نمی دونم چی درسته!
اما یه چیزو خوب می دونم : حوصله هیچی رو ندارم!
یا من عقلم ناقصه که از قرار معلوم هست، یا دیگران معیارهاشون شل کن سفت کنه!
بعد وقتی کسایی عینا اینطور باشن که نظرشون برا آدم مهمه، تکلیف معلومه!
مث الآن من آدم آرزو میکنه که کاش اصلا وجود نداشت!
میگن "اهمیت نمیدی! بداخلاقی! "
اهمیت میدی میگن به توچه! چرا خودتو کوچیک می کنی!
یکی به من بگه چکار کنم!
**************************************
دایی ممد پستتو بعد از پست خودم دیدم!
داشتیم همزمان پست می زدیم!
تنهایی افتضاحه، اما همونطور که گفتی نه فقط تو تنهایی، کلا همیشه همیشه بهتره آدم یادش باشه هرچی که هست ازخدا بزرگتر نیست!
بالاخره یکی اون بالاست که جای حق نشسته و دوسمون داره و دوسش داریم!
گمشده خانوم من وقتی دلم میگیره و کسی حواسش نیست، باخدا بلند بلند (عین حرفیدن عادی) انگلیسی حرف می زنم
قشنگ بهش میگم چه احساسی دارم
اونم مطمئنم گوش میده چون درسته صدایی از تو هوا یهویی نمیاد جوابمو بده، اما یه چیزی تو دلم حس میکنم که جواب حرفامه!
خدا جوابشو رک و روراست به آدم نمیگه
میذاره حسش کنی!
هروقت خیلی محکم خواستی درباره چیزی نحرفی و برای خودت نگهش داری (که آدم تو تنهایی خیلی اینطوری احساسی داره) یه لحظه فقط و فقط و فقط به خدا بفکر! بغضت میگیره!
انگار که یکی هست که جلو اون دیگه نمی تونی تظاهر کنی همه چی روبراهه!
مثل وقتی یکی که خیلی دوست داره دستتاتومیگیره و بهت میگه "می دونم حالت بده! اما تقصیر تو نیست"!
کسی اینو بهت میگه که حرفشو باور داری!
تو میگی نه چیزیم نیست! بعد همون طرف دستتاتو محکم تر میگیره و مهربون تر و باورپذیر تر از دفعه قبل میگه می دونم همه چی روبراه نیست! باهام حرف بزن! می تونم کمکت کنم!
اونوقته که دیگه می دونی تظاهر کردن به اینکه همه چی روبراهه کافی نیست! چشمات گرم میشه و دلت میلرزه! یهویی اشکت درمیاد و شروع میکنی به حرف زدن!
گریه می کنی و حرف می زنی!
هرچقدر که طول بکشه مهم نیست!
طرفت با همون اشتیاق و اهمیت و علاقه و محبت و گرمی گوش میده!
بعدش که حرفاتو می زنی، بهت میگه :" خُــــــــــب! نترس! اینایی که گفتی اونقدا هم بد نیست! میشه یه کاریش کرد! تو فقط بخواه! من شروع میکنم!"
و بعدش دیگه آرومی!
.
.
.
.
.
.
.
خدا همیشه همینطوره!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still

ویرایش توسط Saba_Baran90 : 05-08-2012 در ساعت 03:29 PM
پاسخ با نقل قول
9 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید