هیچ کس اینجا نمی فهمد مرا ، عشق هم حتی نمی فهمد مرا
جایگاه من فراز ابر ها ست ،مرغم و صحرا نمی فهمد مرا
طور هستم در تجلی گاه دوست ، سینه ی سینا نمی فهمد مرا
شعله های عشق می سوزاندم ، عشق بی پروا نمی فهمد مرا
سوختم عمری و میسوزم هنوز، سوز جانفرسا نمی فهمد مرا
سرو را با سایه اش همبستگی ست،سرو من دردا نمی فهمد مرا
چشم او دلبسته ی خاموشی است ، آینه آیا نمی فهمد مرا؟
از نگاهم پی به راز دل نبرد ، یار هم گویا نمی فهمد مرا
|