یه داستان
قرن ها قبل یکی خواب میبینه که مرده میره از خواب گذار تعبیر خوابش و میگه تو امروز خواهی مرد
اون مرد با خودش میگه امروز اصلا از خونه نمیرم تا اینطوری از مرگ فرار کنم
اون روز مرد تا غروب تو خونه میمونه بیرون نمیره غروب که میشه میخواد بیاد به سگش اب و غذا بده
باش لیز میخوره با سر میره تو ظرف اب سگه همونجا میمیره
پس بدونیم مرگ حقه و نمی تونیم ازش فرار کنیم پس در طول زندگی بیایید همچون یه آدم زندگی کنیم
|