من آن غول زيبايم که در استوای شب ايستاده است
غريق زلالی ِ همهء آبهای جهان
و چشمانداز شيطنتاش
خاستگاه ستارهايست
در انتهای زمينم کومهای هست
آنجا که
پادرجايی خاک
همچون رقص سراب
بر فريب عطش
تکيه میکند
در مفصل انسان و خدا
آری
در مفصل خاک و پوکم کومهای نااستوار هست
و بادی که بر لُجِّهی تاريک میگذرد
بر ايوان بیرونق سردم
جاروب میکشد
بردهگان عالیجاه را ديدهام من
در کاخهای بلند
که قلادههای زرين به گردن داشتهاند
و آزادهمَردُم را
در جامههای مرقع
که سرودگويان
پياده به مقتل میرفتهاند ...
عقوبت
احمد شاملو
__________________
.
.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.
«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»
تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...