نمایش پست تنها
  #1736  
قدیمی 06-05-2012
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تنهايي

نوشتم خاطراتی را زدلداری به تنهایی
جدا ماندم ز شب تاریکی و غربت به تنهایی
زآن روی چو گل با گریه و شادی
زجوهرهای اشک غم به دفترها به تنهایی
دلم بر حال خود سوزد چرا پایان ندارد غم
که همدم گشته است ما را غمش هردم به تنهای
زتنهایی به جان آمد نفس گم گشت نمیرم تا
ملاقاتی رسد یک شب چو مهتابم به تنهایی
همه شب با خیالش اوج گیرم با پر و بالی
که می سازم زمجنونی ز عشقبازی به تنهایی
سماعم با دف تنبور یاران هیچ نگیرد شور
مگر مطرب به عشق یار بنوازد مرا نایی به تنهایی
از آن روزی که چشم بر او گشودم
سیاوش گشته ام عاشق به دیداری به تنهایی
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است ،
بی خيالی سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ،
آن قدر می خندم که غم از روی رود
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید