در كسوت پری ها
با جامهء بلند غبار آسا
از كوچه های شمشاد آمد
و در مسير او
گل های باز لادن حيرت كردند
خون من انفجار سعادت را
تا قلب پر خروشم آورد
و قلب پر خروشم با ضربهء تپشش
آهنگ پای او را در گوشم آورد
گفتم :
ای بخت دير آمده ای روح سبز باغ
آمد ولی به ديدن من
مثل شكوفه های لادن حيرت كرد
آنگاه
از گردباد شادیِ من
بی اعتنا گذشت
و مثل حجمی از نور
از نور سرخ و آبی
لغزيد تا كرانه گلگشت ...
از انتهای باغ
منوچهر آتشی
__________________
.
.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام
.
«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است»
«او جانشین همهء نداشتنهای من است»
«معلّم شهید دکتر علی شریعتی»
تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...