آ عهد ماندنی است
تا پای جان که نه
تا روح زنده است،
این عهد ماندنی است
آری شود که نباشم ولی بدان
آن عهد را نتوان کسی شکست
من قول داده ام که بمانم برای تو
تو قول داده ای که بمانی کنار من
این قول ما ، به خدا قول عاشقی ست
آن "او" که عهد می شکند ، اهل عشق نیست
تقدیر اگر نبودن من را رقم زند
من میروم ولی
بی من تر از همیشه
جدا از تمام خویش
شاید توان"نگاه تو" از من دریغ کرد
شاید که ابر ،پرده کشد بر فروغ مهر
عشقت ولی ،تنیده به جانم ، به جان تو
من می روم اگر
باور مکن که فاصله افتد میان ما
دل را،که داده ام به تو ،ای مهربان من
چشمان منتظرم، پشت در نشت
لب ها که نام تو میبرد ،بسته ،ماند
آن خاطرم سر کویت دخیل بست
ای مهربان خوب
با آن قرار و عهد
وقتی تو مانده ای
من مانده ،میروم
بر عهد استوار
بی خویش میروم.
کیوان شاهباغی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|