پر زدن
پر زدن تا آرزوها بال میخواهد كه نیست
زندگی كردن _ پرستو! _ حال میخواهد كه نیست
رفتن از این جاده ها سنگلاخ زندگی
سینه ای از عشق مالامال میخواهد كه نیست
مرگ خورشید تكامل، ننگ بی برگی چرا؟
شاخهء دل میوه حتی كال میخواهد كه نیست
دل میان اضطراب راكد مردابها
خندهء نیلوفری هر سال میخواهد كه نیست
برگهای شوقمان در خاك دل پوسیده اند
رویش بی ریشه هم اقبال میخواهد كه نیست
تا بكوبد بار دیگر رستمی پا بر زمین
جوشش خشم از تبار زال میخواهد كه نیست
قلب ما امروز بعد از آن همه توفان درد
فصل عشقی فارغ از جنجال میخواهد كه نیست
خنجر تشویش ، این همسایه احساس ما
از غزلهایم زبانی لال میخواهد كه نیست
علی حیدری زاده
|