خلوت عشق
چشم در چشم تو بودن زیباست
خواندن واژه زیبای مرو،
از نگاهی که به من دوخته ای
با تو باران زیباست
نقطه چینی نمناک ،از زمین تا به خدا
فهم باران به فرو بستن چتر
خیس این واژه ی آویخته از سقف خدا
در سکوتی که پر از دعاست
دست لرزان من و دامن عشق
چشم امید و تمنای وصال
مست پیمانه درودی ،که ندارد بدرود
راز نمناکی چشمی که تو میدانی و بس
و سکوت و شب و این گونه خیس
درک آغوش تو در خلوت عشق
حرف نا گفته لب،مانده به دل
و کلامی زیبا
که به نجوا ،تو به این عشق باز آمده ات می گویی:
"آه دیر آمده،دیگر تو بمان"
من و این میل مقیم حرم خلوت یار
تو و این دعوت زیبا که، بمان
و تو خود می دانی
گر بگیری تو دگر دست دلم،
بنشانی سر آن سفره پر مهر یقین،
من دیر آمده هم،می مانم
دست در دست تو بودن غوغاست
و نرفتن ، ماندن
با تو از "من" گفتن،
چه گناهیست بزرگ
با تو اینک چه جدا میشوم از
وحشت تنهای "من"
با تو ماندن زیباست
چشم در چشم تو در باور زیبای حضور
شب و این مهر نگاه تو و این باور خیس
پشت در را تو بیانداز
که من میمانم.
کیوان شاهبداغی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|