سرنوشت
هر کجا
اراده ی سترگ
تند باد حادثه را
می گیرد به هیچ
و سری را
سودای عشق را
می آزماید
تا دم تیغ
من
صدای تیر آرش را
به شب می شنوم
که می رود بر بال باد
تا سراپرده ی نور
ولی
همواره
در طنین ندایی دیرینه
می پرسم از خویش
آیا قرابتی هست ما را با قاصدک
که چون او شناوریم
در مسیر سرنوشت
|