اقاقی
اقاقي اي بودم و
تو انجيري بن ي
چه بيهوده پيچيدم
دود بر چشم
كاش بستري نبود
و مادر مرا هنوز در آغوش
اقاقي بودم و تو انجير بن ي
كاش شب مي خوابيد
و مرا در بستر تو نمي خوابانيد
كاش فراموش مي كردم ، كه هستم
آن روز كه اقاقي بودمو از بن ، تو انجير بن را
نمي رستاندند
چه بيهوده چرخيدم
من و تو
در هم
كاش خدا اقاقي و انجير بن را فراموش مي كرد
شايد اكنون در نگاهي خوابيده بوديم
من و تو تنها
|