دامن مکش به ناز که هجران کشیده ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده ام
شاید چویوسفم بنوازد عزیز مصر
پاداش ذلتی که به زندان کشیده ام
از سیل اشک شوق دوچشمم معاف دار
کز این دو چشمه آب فراوان کشیده ام
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
دیگر گذشته از سر و سامان من مپرس
من بی تو دست از این سرو سامان کشیده ام
تنها نه حسرتم غم هجران یاربود
از روزگار سفله دو چندان کشیده ام
بس در خیال هدیه فرستاده ام به تو
بی خوان و خانه حسرت مهمان کشیده ام
ویرایش توسط haftcheshme : 07-19-2012 در ساعت 06:31 PM
|