تو می دونستی اینجا راه بستست
تو می دونستی اینجا غم فراوون
تو می دونستی کمه حرفای تازه
می دونستی من اینجا ریشه کردم
نمی تونم پامو بیرون بذارم
می دونستی من این وابستگی رو
قد دلخستگی ها دوست دارم
نه روی ماه شب می خواست نه زیر گنبد کبود
نه پشت سر خاطره داشت نه روبه رومون گل و عود
ما مثل هم نمی شدیم قصه خیلی ساده بود
می تونستی بری اما نرفتی
تو گفتی با من این عشقه این اسیری
خودت خواستی بمونی حیف من شی
خودت خواستی منو جدی بگیری
منو وادار کردی باورم شه
که با من قصه خوشحالی نداره
منو منت کش این قصه کردی
عزیزم باشه اشکالی نداره
من و زمین و خستگی،تو و ستاره و صدف
من مثل ماهی رو آب ،تو مثل تور و موج و کف
قصه خیلی ساده شد...
من این طرف تو اون طرف!
مسعود امامی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
ویرایش توسط ماهین : 07-24-2012 در ساعت 10:32 PM
|