امروز اتفاقی سر راه که به خونه بر میگشتم سری به
یکی از دوستان صمیمیم زدم از پشت آیفون گفت بیا بالا
خواهش کردم بیاد پایین ببینمشو برم
اصرار کرد برم بالا رفتم دیدم چه خبره
روز تولدش بود جشن گرفته بودن
همه ی فامیلش جمع بودن از خجالت مردم
اول اینکه دست خالی رفته بودم
دوم از روز تولدش فراموش کرده بودم
فکر کنید چه حالی شدم
|