شبی مهتابگرد و خوابگرد ِ خلوتی دورند
دو دلجو مهربان با هم
که از چشم دو عالم نیز مستورند
پری های نهان از دیگران ِ قصه، یا حتی
نهان از چشم پیر ِ قصه گوشان نیز،
که یا رفته ز یادش باقی ِ افسانه، یا اکنون
نداند در کجای ِ داستان گم کرده ایشان را –
و اکنون این دو از چشم دو عالم دور و مستورند.
و در مهتاب
شبی بیدار بختان خوابگرد ِ خلوتی دورند
شبی اما به از عمری –
و شاید هم به این تنهایی ِ دلخواه مجبورند
که اینک قصه گو گفته ست:
« بس ست امشب ، بیایید این دو عاشق را زمانی چند
در ین مهتاب شب ، تنها به حال خویش بگذاریم...
مهدي اخوان ثالث
