نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 10-23-2012
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض صدف سینه ی من عمری



صدف سینه ی من عمری
گهر عشق تو پرورده است
کس نداند که در این خا نه
طفل با دایه چه ها کرده است
همه ویرانی و ویرانی
همه خاموشی و خاموشی
سایه افکنده به روزن ها
پیچک خشک فراموشی
روزگاری است در این درگاه
بوی مهر تو نپیچیده است
روزگاری ایست که این فرزند
حال این دایه نپرسیده است
من و این تلخی و شیرینی
من و آن سایه و روشن ها
من و آن دیده ی اشک آلود
که بود خیره به روزن ها
یاد باد آن شب بارانی
که تو در خانه ی ما بودی
شبم از روی تو روشن بود
که تو یک سینه صفا بود
رعد غرید و تو لرزیدی
رو به آغوش من آوردی
کام ناکام مرا خندان
به یکی بوسه روا کردی
باد هنگامه کنان برخاست
شمع لبخند زنان بنشست
رعد در خنده ی ما گم شد
برق در سینه ی شب بشکست
نفس تشنه ی تب دار
به نفس های تو می آویخت
خود طبع ام به نهان می سوخت
عطر شعرم به فضا می ریخت
چشم بر چشم تو می بستم
دست در دست تو می سودم
به تمنای تو می میردم
به تماشای تو خوش بودم
چشم بر چشم تو می بستم
شور و شوق ام به سرا پا بود
دست در دست تو می رفتم
هرکجا عشق تو می فرمود
از لب گرم تو می چیدم
گل صد برگ تمنا را
در شب چشم تو می دیدم
سحر روشن فردا را
سحر روشن فردا کو ؟

گل صد برگ تمنا کو ؟
اشک و لبخند و تماشا کو ؟
آن همه قول و غزل ها کو ؟
باز امشب شب بارانی است
از هوا سیل بلا ریزد
بر من و عشق غم آویزم
اشک از چشم خدا ریزد
من و این همه آتش هستی سوز
تا جهان باقی و جان باقی ایست
بی تو در گوشه ی تنهایی
بزم دل باقی و غم ساقی ست ...



...

فریدون مشیری
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید