دایی ممد ما رو دست کم نگیر!
منم جوشکاری بلدم!
انجام هم دادم! توی کارگاه! اولش خیلی استرس داشت، ولی بعدش آروم شدم!
وقتی الکترود به صفحه می چسبه خیلی ترسناکه!
آدم اساسی دست و پاشو گم می کنه!
ولی باحاله!
آنا من یه چند روزیه یکم سردرگمم!
برام دعا کنین!
اینجا که میام پرم از حرفهایی که دلم می خواد به همه دنیا بگم و نظرشونو بدونم، اما نمیشه گفت!
بخاطر همین حرصم میگیره هیچی نمیگم!
دوستون هم که ندارم! دیگه همین میشه دیگه!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still