نمایش پست تنها
  #5768  
قدیمی 10-28-2012
Afsaneh_roj آواتار ها
Afsaneh_roj Afsaneh_roj آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2011
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 636
سپاسها: : 6,774

4,753 سپاس در 854 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Afsaneh_roj به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض لذت بازی بچگی

نقل قول:
نوشته اصلی توسط رزیتا نمایش پست ها



به پیشنهاد افسانه خانوم هم برای پویان تفنگ مورد بحث رو گرفتم، چشمتون روز بد نبینه، در یه زمان خیلی کوتاه بیشتر از 300 تا تیرو خالی کرد، اونم کجا؟ تو ماشین بغل گوش من و پگاه

بعد از 2 روز هنوز سردرد دارم، داخل گوشام متورمه
2 تایی "من و پگاه" بی حال می افتیم یه گوشه
آخه به جز این صداهای وحشتناک و بویی که یه زمان دوست داشتم و حالا باعث سرگیجه م شده، کلی خیابونارو دور زدیم
تا ماشین پلیس گیر بیاریم آقا پویان به پلیسها شلیک کنه





ای جانم . پویان کوچولو ..... هااااااااا رزیتا خانم ببین چه لذتی داشته براش .
به خدا بهاین دنبال پلیس گشتنت کلی خندیدم .... بچه باید تخلیه بشه خووووو. بعدش هم تقصیر خودت بوده باید زودتر می گرفتی اون موقع ها که زیاد حالیش نبود . الان تازه لذتش رو چشیده . همچنان راه رو برای تیراندازیش باز کن . بالاخره خسته میشه و دست از تیر اندازی بر میداره
کلی ذوق کارش رو کردم به خدا .....
همه به من میگن بچه رو پر رو می کنم ......
بچه چه گناهی کرده که ما حوصله نداریم یا سرمون درد میکنه ..
مگه خودمون تو بچگی شیطنت نکردیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Saba_Baran90 نمایش پست ها
سلام به همه
واقعا متأسف شدم
می دونی، اون دخترخانوم خدابیامرز اون لحظه ای که این تصمیمو گرفته، فکر نکرده که چه تأثیری روی خودش و بقیه داره
قصد سخنرانی ندارم اما من همیشه فکر می کنم خیلی از اینطور خودکشی ها(که شرایط افراد توشون واقعا اونقدرها هم حاد و غیرقابل تحمل نیست)، فقط به خاطر این اتفاق می افتن که فرد میخواد کاری کنه دیگران بهش توجه کنن
می دونه اگه دست به این کار بزنه، میشه مرکز توجه همه
دیگران دوباره یادشون میفته که اون هم وجود داره و شاید اینطوری یکی هم مجبور شه قضیه رو از دید اون نگاه کنه
حس می کنم خودشون امیدوارن این هدف که اتفاق افتاد یکی به موقع نجاتشون بده
اما معمولا اینطور نمیشه
بهرحال امیدوارم خدا بخاطرخوبی هاش رحمتش کنه
____________________________
یه چیز دیگه هم هست
اون خونواده هم دیگه هرگز رنگ آرامشو نمیبینن و اون پدر و مادر هیچوقت خودشونو نمیبخشن
نمی دونم چی می تونه اینقدر بزرگ باشه که کاری کنه یه خانوم که مادر یه دختر 20 ساله اس و این همه سال سر زندگیش بوده، دووم نیاره و نخواد ادامه بده
تو ایران متأسفانه اینقدر رابطه ها نزدیکه که آدم از هر طرف که می چرخه ممکنه بخوره به یکی
منظورم اینه که حالتی رو تصور کنین که تو یه جایی آدمها اینقدر بافاصله کم کنار هم وایسادن که اگه یکی بخواد برا خودش یه تکونی بخوره و نفس بکشه، حتما یا جای یکی دیگه تنگ میشه یا بالاخره یه جوری به یکی دیگه آسیب وارد میشه
آدم ها استقلال تصمیم گیری ندارن
قدیمی تر ها میگن که این نزدیکی خوبه
باعث میشه آدم تنها نمونه اما به نظر من هیچ هم خوب نیست
آدم باید اینقدر استقلال داشته باشه که اگه اشتباهی کرد یا تصمیمی گرفت، عواقبش فقط متوجه شخص خودش باشه
می خوام بگم کاش می شد شرایط طوری بود دیگران دنیا رو از دید اون مادر هم میدیدن
شاید چیزی هست که اینقدر سخته که مادری توی این شرایط نمی تونه تحملش کنه
کاش دنیا اینقدر سخت گیر نبود
اما با رابطه نزدیک یا دور، دنیای سخت گیر یا آسون گیر، آدم در برابر دو چیز همیشه مسئوله: یکی کسا و چیزهایی که خودش بهشون عشق و اعتماد و امید عمیق داره، و یکی کسا و چیزهایی به اون آدم عشق و اعتماد و امید عمیق دارن
با این دو دسته نمیشه شوخی کرد
این دو دسته رو نمیشه الکی گرفت نمیشه تجربه شون کرد
چون بناهایی اند از بلور
راحت میشکنن اما امکان نداره دیگه بشه عین اول سر هم بندشون کرد
..........

چقدر حرف زدم باز
جدا غم انگیزه
خدا به خونوادش صبر بده
صبا جون کاملا باهات موافقم ....
یک دلیلش هم اینه که خیلی بچه ها رو وابسته ی خودمون می کنیم .
که این خیلی بده ...
__________________

پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از Afsaneh_roj سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید