
11-07-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بامداد
کنار پنجره می نشینم
و جهان
به کردار رهگذران
لختی آنجا پا سست میکند و
در برابرم سر فرود می آورد و میگذرد
این اندیشه های کوچک
به خش خش برگها ماند
در خاطرم شادمانی را زنده می کند
تو را هستی ات به چشم نمی آید
آنچه می بینی سایه ی توست
نمی توانم بهترین را برگزینم
بهترین است که مرا برمی گزیند
ما ... برگهایی که خش خش میکنیم
آوازی داریم که به توفان ها پاسخ می گوید
اما تو که این گونه خاموشی ، کیستی؟
"من تنها یک گلم"
رابیندرانات تاگور
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|