
11-22-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دم غروب ، میان حضور خسته اشیا
نگاه منتظری حجم وقت را می دید.
و روی میز، هیاهوی چند میوه نوبر
به سمت مبهم ادراک من جاری بود.
و بوی باغچه را ، باد ، روی فرش فراغت
نثار حاشیه صاف زندگی میکرد.
و مثل باد بزن،ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد می زد خود را .
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|