
11-23-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مستانه سر به سینه مهتاب می گذاشت
با خنده ای که روی لبت رنگ می نهفت
چشم تو زیر سایه مژگان چه ناز داشت
در باغ دل شکفت گل تازه امید
کز چشمه نگاه تو باران مهر ریخت
پیچید بوی زلف تو در باغ جان من
پروانه شد خیالم و با بوی گل گریخت
آنجا که می چکید ز چشم سیاه شب
بر گونه سپید سحر اشک واپسین
وز پرتو شراب شفق بر جبین روز
گل می شود مستی خندان آتشین
ویرایش توسط افسون 13 : 11-23-2012 در ساعت 07:34 PM
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|