پ ) اكنون به تنوين ميپردازم كه به هيچ روي در الفباي فارسي يافت نميشود و براينوآموزان بلاي بزرگي است. آموختن صدايي كه «نون» تلفظ ميگردد و آنگاه باحركتهايمضاف نمايان ميشود، به نوآموز ايراني كار دشواري است، به ويژه كه هر سه گونهي آندر نوشتن يكسان نيست: تنوين نصب به صورت الف نوشته ميشود، ولي تنها دانستن اينقاعده كافي نيست بلكه استثنا در استثنا هم دارد. بدين معني كه كافي نيست دانشآموزبداند كلمههايي چون ابداً، واقعاً، مسلماً و مانند اينها را كه تنوين نصب دارندبايد به صورت الف نوشت، بلكه نويسنده بايد اين استثنا را هم فراگيرد که: كلمههايمختوم به تاي مدور را نبايد به صورت الف نوشت يا املاي «استثنائا»ً نادرست است وبايد آن را به صورت «استثناءً» نوشت.
بيهوده نبود كه متقدمان ميكوشيدند زبان پارسي را از اين گونه نفوذهاي ناروانگهباني كنند، چون آن كه در متون معتبر پيش از مغول كمتر به كلمههاي تنوينداربرميخوريم. براي مثال در سراسر مجمع التواريخ و القصص (به تصحيح مرحوم بهار) كهدر قرن پنجم هجري تأليف شده است نميتوان كلمهاي تنويندار جست. همچنين، درترجمهي بلعمي نيز چون این كلمههايي يافت نميشود و در كليله و دمنه نيز بيش از يكيدو كلمهي تنويندار نميتوان جست. از اين روست كه برخي از نويسندگان معاصرميكوشند هر گونه قاعدهي صرف و نحوي را كه از زبانهاي بيگانه داخل فارسي شده باشدو با خصوصيات لغوي و صرف و نحوي زبان فارسي سازگار نباشد، فروگذارند و شيوهي شيواو استوار نياگان را برگزينند و بكوشند زبان فارسي را تهذيب و تصفيه كنند.
اكنون به نمونههايي از نوشتههاي متقدمان اشاره ميشود:
١- انصاف به جاي انصافاً
انصاف در هم افتاديم و داد فسق و فجور بداديم. (گلستان سعدي)
۲- از هيچ روي و به هيچ حال به جاي اصلاً و ابداً
و اگر فرمان من ميكنند مرا فزوني نبود، از هيچ روي. (ترجمهي طبري، ص ۲۰)
و به هيچ حال آن را مهمل نتوان گذاشت. (بيهقي، ص ۲۰)
٣- خاصه به جاي مخصوصاً يا خصوصاً
و مأمور را از فرمانبرداري چه چاره است خاصه پادشاه (بيهقي ص ۲۸)
۴- به حقيقت به جاي حقيقتاً
و كس نداند به حقيقت چند شده بود و چند مانده بود. (ترجمهي طبري، ص ۲۵)
۵- به شرح به جاي مشروحاً
و حال آن به شرح باز نمود. . (بيهقي، ص۴۰)
۶- تمامي به جاي تماماً
تمامي به جايگاه گفته شد. (مجمع التواريخ، ص ۷۶)
۷- به زودي به جاي فوراً يا سريعاً
و به زودي قاصدان را بازگرداند. (بيهقي، ص ١۴)
۸- به اتفاق به جاي متفقاً يا مطلقاً
وي را به اتفاق كفايت مسلّم است (عبدالواسع جبلي)
۹- به تن خويش به جاي شخصاً
به تن خويش با رعيّت و دهقانان. (مجمع التواريخ، ص ۶۹)
١۰- در وقت به جاي فوراً و آناً
در وقت باز گردد. (بيهقي، ص ١۲٣)
اکنونبسياري از نويسندگان به جاي فوراً، بيدرنگ را به كار ميبرند.
توجه داشته باشيد كه منظور نگارنده بيرون راندن همهي كلمههاي بيگانه از زبانفارسي نيست كه چون این پنداري بسيار نابخردانه و دور از منطق و امكانناپذير است. باآن كه بارها يادآوري كردهام باز هم تكرار ميكنم كه منظور از تصفيه و تهذيب زبان فارسی، راندنقاعدهها و آن گونه كلمههايي است كه با دستور زبان فارسي و لهجههاي ايراني سازگارنيست از قبيل «ال»، «تنوين»، «جمعهاي بيگانه»، همزه و مانند اينها كه به استقلال زبانفارسي آسيب ميزند و كار آموزش خواندن و نوشتن را در آموزشگاهها دشوار ميسازد وبيگمان اين كار بايد از طرف دستگاه صلاحيتداري رهبري شود.
ت ) و اكنون نكتههايي دربارهي همزه از نظر خوانندگان ارجمند ميگذرانم كهصاحبنظران دستور و املاي فارسي بر آنند كه حرف يا صداي همزه در وسط و آخر كلمههايفارسي يافت نميشود و تنها برخي از كلمههاي پارسي چون ايران، امروز، ابر، افتدن ومانند اينها با حرف يا صدايي آغاز ميشود كه تلفظ آن همانند همزهي عربي است و چوندر وسط و آخر كلمههاي فارسي همزه ديده نميشود ناگزير علامت آن هم كه در كلمههايتازي بدين سان « ء » نوشته ميشود نبايد به كار رود و پيداست كه چون این علامتي به نامو تلفظ همزه در كلمههاي فارسي وجود ندارد.
در اينجا سزاست به يكي از شيوههاي رسم خط قديم كه هم اكنون نيز در نسخههايخطي يافت ميشود، اشاره گردد تا برخي از كسان در اشتباه نمانند. در دستور و رسم خطزبان فارسي از نوعي "ي" سخن به ميان ميآيد كه آن را "ي" اضافي يا "ي" زايد يا "ي"وقايه ميخوانند. اين "ي" در جاهايي به كار ميرود كه حركت آخر كلمه تغييرناپذير يابه گفتهي نحويان زبان تازي "مبني" باشد و بخواهند چون این كلمههايي را جمع ببندند يابه كلمهي ديگري اضافه كنند و يا پسوندي به آخر آنها بپيوندند؛ مانند كلمههاي مختومبه الف: دانايان، سرايها، جايها، داناي جهان، دانايي و كلمههاي مختوم به صداي«او» مانند: دانشجويان، جويها، دانشجوي دانشكده، دانشجويي و كلمههاي مختوم به هاي مختفييا غيرملفوظ كه آخر آنها بايد مفتوح باشد و «ه» نشانهي بيان حركت ماقبل است چون: خانهي او، خانهيي.
متقدمان در نوشتن اين «ي» شيوههاي گوناگوني داشتند كه يكي از آنها نوشتننيمهي اول «ي» با كسرهي اضافه به سان «ءِ» بود و آن را بالاي حرف «ه» ميگذاشتند مانند خانۀيا در آخر كلمه مانند داناء. چون علامت مزبور به همزهي عربي شباهت يافته استمتأخران آن را همزه پنداشته و در نتيجه دچار غلطها و لغزشهايي شدهاند و برخي ازكلمههاي همزهدار عربي را با اين نشانه نوشتهاند كه در واقع نشان «ي» است. همچنينهمين نشانهي همزه مانند باعث شده است كه برخي نويسندگان در كلمههاي فارسی مختوم به الفیاواو با صداي "او" نيز نشانهي همزه را به كار برند، مانند: شيميائي، دانائي، دانشجوئي،بگوئيم و جز اينها. اما صاحبنظران برآنند كه بهتر است اين كلمهها را به صورتشيميايي، دانايي، دانشجويي و بگوييم، بنويسيم.
اين شيوه را حتي براي كلمههاي عربی مختوم به همزه نيز اجرا كنيم و به جاينهائي، وفائي، فضائي و هوائي بنويسيم: نهايي، وفايي، فضايي و هوايي. اين كار درنوشتههاي متقدمان نيز ديده ميشود، چون آن كه آمن را ايمن و جزء را جزو و وضوء راوضو تلفظ كردند و شرائط، وسائل، سائر و صحائف و صدها كلمهي نظير آنها را با «ي»بدين سان متداول ساختند: شرايط، وسايل، ساير و صحايف.
در ترجمهي طبري بدين گونهشاهدها دست مييابيم:
١- دريشان روح عطا كرد. (ص ١١٣)
۲- بدانچه گفتي وفا كن. (ص ۹۹)
٣- وضو عام بود. (ص ٣٣)
۴- و زهره جزويست از چهل و نه جزو از زمين. (ص ۵١)
۵- انبيا و اوليا(ص ۶۹ )
۶- علما و حكما(ص ۹۸)
و انوري كلمههاي: دوا، وفا، هوا، فضا، قضا، ريا، سخا، صفا، ضيا، لوا، خطا،ثنا، دعا، كبريا، لقا، حيا، مسا، استسقا، رجا، حوا، رضا و بسي از كلمههاي ديگر رابيهمزه با كلمههاي فارسي: جدا، بينوا، خرما و فردا قافيه كرده است و هماكنونصدها از اين گونه كلمههاي عربي مختوم به همزه در پارسي بيهمزه به كار ميرود ودرست هم همين است، زيراامروز كلمههاي مزبور جزو لغتهاي فارسي است و رنگ پارسي بهخود گرفته است. حافظ شيرين سخن نيز در غزلي گفته است :
سالها دل طلب جام جم از ما ميكرد وان چه خود داشت ز بيگانه تمنا ميكرد
و هزاران شاهد ديگر از ديوانهاي شاعران و كتابهاي نثر ميتوان يافت كه آوردنبيش از اين، مايهي ملال خاطر خوانندگان ارجمند است.
در پايان سزاست به منظور روشنشدن موضوع به گفتههاي دانشمنداني كه پايهگذار لغت، صرف و نحو و تجديد زبان عرببوده و بيشتر آنان از همميهنان ما به شمار ميرفته يعني ايراني بودهاند نیز اشارهكنيم:
●خليل پسر احمد فراهيدي(١۰۰-١۷۰يا ١۷۵ هجري)، كه واضع دانش عروض ونخستيندانشمند ايراني بود و كتاب عين را در لغت تازي تأليف كرد و در نحو و صرف و موسيقي وديگر دانشهاي ادبي صاحبنظر بود، دربارهي همزه كه از حرفهاي ويژهي الفباي تازياست گويد: «همزه سختترين حرفهاي شديد است زيرا از دورترين سوي گلو برميآيد». (فراهيدي، چاپ بغداد، ١۹۶۰، ص١٣٣ )
●سیبويه، دانشمند نحوي ايراني نيز چون اینميگويد: «همزه بانگ سهمناكي در سينه است كه به سختي و تلاش از آنبرميآيد.»(الكتاب، ج ۲ ، ص ١۶۷).
●نظام اعرج نيشابوري در شرح شافيهي ابنحاجب(متوفي ۶۴۶ هجري) گويد: «همزه چوناز بيخابيخ حلق گفته ميشود و آوازش به آواز تهوعكننده شباهت دارد تلفظ بدان برگوينده سنگين و دشوار ميآيد و قومي از عرب آن را به تخفيف ادا ميكنند و ايشانبيشتر اهل حجاز و به خصوص قريشند.
●و از علي(ع) روايت شده است كه : « قرآن به زبان قريشنازل شده و قريش به همزه تلفظ نميكنند و اگر جبريل همزه را از آسمان بر پيغمبرنازل نكرده بود ما تلفظ نميكرديم».
●و درماخذهاي ديگر از خود پيغمبر(ص) روايت شده است كه به صحابه فرمود قرآن رابه عربيت بياموزيد و در خواندنش از تلفظ به همزه خودداري كنيد.
●و از ابوالسود نقلكردهاند كه اعرابيي پيغمبر را آواز داد: «يا نبيءالله» و پيغمبر فرمود: «مننبيءالله نيستم، نبي الله هستم» (به تشديد يا).
●و خليل پسر احمد متوجه شده بود كهتلفظ همزه براي تازيان بسيار سنگين است چه آن را حذف ميكردند و حركت آن را به حرفپيش از آن ميدادند و ميگفتند: «من بوك؟»(پدر تو كيست؟) به جاي: «من ابوك؟».
باري دربارهي همزهي تازي و تخفيف و ابدال و حذف آن قاعدهها و بحثهايفراواني است كه در اين مقاله نميگنجد و اين اندازه از اين رو نقل شد تا ثابت شودفارسيزبانان حق دارند كلمههاي همزهدار را به صورتهايي درآورند كه از سنگينيتلفظ آنها كاسته شود، زيرا حرفي كه در زبان اصلي ثقيل باشد و دانشمندان بر حسبپيروي از تلفظ اهل زبان قاعدههاي گوناگون براي تسهيل تلفظ ان گردآوردند. در زبان ماكه به هيچ روي در وسط و آخر كلمه يافت نميشود، به طريف اولي بايد مورد توجهدانشمندان صرف و نحو قرار گيرد و ناگزير بايد از شيوههايي پيروي كنند كه از يك سوبه آساني نوشتن و خواندن كمك كند و از سوي ديگر به استقلال رسم خط و لهجه و دستورزبان گزند نرساند.
گزینه ی مقاله ها، محمد پروين گنابادي
از : جزیره ی دانش