
11-27-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بادبادک
چون بادبادکی که نخش را بریده اند
در اوج باورم
بدرود گفته مرا ،دور می شوی
وقتی تمام بودن من در هوای توست
در آسمان هستی من
تو ،دور می شوی
از یاد می بری
با باد می روی
می بینمت تو را
این بند رابطه را پاره کرده ای
هر لحظه دور تر
بی من
در رقص حادثه
دیگر رها نموده دو دستان کوچکم
آهسته می روی
ای آرزوی من
بر باد رفته ،
رها کرده دست من
از یاد برده ای که دویدم برای تو ؟
خوردم زمین ، که بمانی در آسمان ؟
من می دوم به شوق
در هر قدم جدا تر ، یه قصد اوج
من دلخوشم به بند محبت که بین ماست
غافل از این که بریدی تو بند عشق
وانگه سپرده خودت را به دست باد
من مانده بر زمین
به چشم های خیس
با زانوان خسته و زخمی به روزگار
تو رقص می کنی که رهایی در آسمان؟
بگسسته بند رابطه ،پیمان شکسته ای
اما عزیز من
در اوج کوچکی
من جمع می کنم ، بریده نخت را به دور دست
این یادگار مانده از آن عهد بین ما
از بادبادکی که فراموش کرده است
آیین عشق را کیوان شاهبداغی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|