نمایش پست تنها
  #1951  
قدیمی 12-10-2012
افسون 13 آواتار ها
افسون 13 افسون 13 آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026

3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نماز مغربم امشب وداع آخرین باشد
تو بی من زندگی سر کن که قسمت اینچنین باشد

نمیبینی تو اشکی را که پنهان از تو میریزم؟
به رخسارم نگه کن چون غبار برگ پاییزم

ز بیداد زمان هر لحظه با پیمانه دمسازم
ز بخت واژگون امشب اجل هم می کشد نازم

شبم را تا سحر با آه و اشک و ناله سر کردم
نشستم باده خوردم ساقی و غم را خبر کردم

اگر از نام من پرسی من آن پیر غزل خوانم
اگر از حال من خواهی خزانم برگ ریزانم

مگر ای ساقی گلچهره حالم را نمیبینی ؟
عذابم قصه عشق محالم را نمی بینی ؟

نه آهی بر لبم باقیست نه غمخوار دلم ساقیست
نه اشکی مانده بر چشمم جنون از عشق ما باقیست

سه تار من چرا شام غریبان را سحر کردی ؟
چرا امشب غریبان را به بالینم خبر کردی ؟

نشینم تا سحر تا بر تن فرسوده جان آید
به امیدی که بر بالین من پیر مغان آید

فدای چشم مستت ساقیا پیمانه ای دیگر
تحمل گر نداری می روم میخانه ای دیگر

"حسن معین"
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید