
12-14-2012
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من نگاهتو میخواستم که قشنگ ترین غزل بود
صحبت از فاجعه ی عشق با من از روز ازل بود
من یه عاشق غریبم با دلی خون و شکسته
اشک من اشک غروبه رو تن پیچک خسته
آخ که چشمات چه قشنگ بود با غزل های نگاهت
آب می شد دلی که سنگ بود
آخ که چشمات چه قشنگ بود !
چه قشنگ بود حرف چشمات با نگاه عاشق من
کاش می موند همیشه باقی لحظه های با تو بودن
دیگه بی تو همیشه فکر رفتن رو دارم
اگه امروز بمونم ، واسه فردا چی دارم ؟
پس چرا باید بمونم ، من که تو سینه ی آهم ؟
پس چرا باید بمونم ، من که تو رنگا سیاهم ؟
حالا من خسته از این راه ، می کَنم قلبمو از جا
شاید این قصه ی کوتاه ، سهم من بوده تو دنیا
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|