
12-16-2012
|
 |
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
باران نمی تواند
باران نمی تواند
نه نه نمیتواند باران
کز جای برکنی
یا بر تن زمین
با تار و پود سست
پیراهنی ز پوشش رویینه بر تنی
با دانه های پراکنده
با ریزشی سبک
با خاکه بارشی که نه پی گیر
نه نه نمیتوانی باران
هرگز نمی توان
باران ! تو را سزد
کاندر گذار عشق دو عاشق
در راه برگ پوش
حرف نگفته باشی و نجوای همدلی
باران ! تو را سزد
کز من ملال دوری یک دوست کم کنی
می ایدت همین که بشویی
گرمای خون
از تیغ چاقویی که بریده است
نای نحیف مرغک خوشخوان کنار سنگ
یا برکنی به بام
اشفته کاکلی ز علف ها ی هرزه روی
اما نمی توانی زیر و زبر کنی
این سنگ و صخره های سقط را
سیلی درشت باید و انبوه
سیلی مهیب خاسته از کوهسیاوش کسرایی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|