نی حدیث راه پر خون میکند
قصه های عشق مجنون میکند
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوز ها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای انچه چون تو پاک نیست
شمع و پروانه منم بسته می خوانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
یار پیمانه منم از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
چون باد صبا در به درم با عشق و جنون همسفرم
شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم
تو ای خدای من شنو نوای من
زمین و اسمان تو میلرزد به زیر پای من
مه ستاره گان تو میسوزد به ناله های من
|