بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
جان ز تو نوش میکنم دل ز تو جوش میکند
امر به خروش میکند بی تو به سر نمشود
جاه و جلالم من تویی ملکت مال من تویی
آب زلال من تویی بی تو بسر نمی شود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آه منی کجا روی بی تو بسر نمی شود
دل بنهم بر کنی توبه کنم بشکنی
این همه خود تو میکنی بی تو بسر نمی شود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بی تو بسر نمی شود
|