
02-15-2013
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ماهم آمـــد به در خانــه و من خانـــه نبــودم
خانه گویی بسرم ریخت چو این قصه شنودم
این شعر را زمانی شهریار سرود که بعد ار مدتها پری به دیدنش آمده بود اما از بد حادثه در آن لحظه خانه نبود و لاله به او گفت که پری آمده و پیراهنی را که برات آورده بود برده و گفته که بر خواهد گشت شهریار تا صبح آن شب نخوابید ولی پری نیامد می گویند آن شب شب سردی بود و شهریار سخت سرما خورد و مدتها مریض شد من که هروقت شعر های عاشقانه اش را میخوانم برایش اشک میریزم
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|