چه زمونه ای بود اون زمونه ای که نوه ها از مامان بزرگاشون یادی میکردن
نوه ی ما که..........
____________________
باوشه آقا معین آجیل نمیخریم به تخمه آفتابگردون هم راضی هستیم
مهم اینه وقتی پیش همیم فکمون بجنبه
حتی میشه از آدامس هم استفاده کرد
______________________________
بود دیروز نوشته بودم حوصلم سر رفته هاااااااا
آقا همه خواب بودن ما تصمیم گرفتیم بریم واسه مامان خانوم ظرفارو بشوریم
هرچی گشتم دستکش رو پیدا نکردم بیخیالش شدم
رفتم دیدم مایع ظرفشویی نیست
از انباری یکی آوردم سرشو که باز کردم نصفش ریخت
گفتم زهرا جان خونسردی خودتو حفظ کن و رلکس به بقیه ی کارات ادامه بده
آقا ما داشتیم ظرف میشستیم هندزفری تو گوشم بود ولوم بالا تا آخر تو فاز بودم یهو دیدم یه چیزی کنارمه جیییییییییییییغ بنفش از حنجرم اومد بیرون خوردم به ظرفا یه چیزی افتاد یه سینی استیل افتاد رو بقیه ی ظرفا صدای بسیار ناهنجاری ایجاد کرد
نگو مامان بنده خدا کلی از در آشپزخونه هی داشته میگفته مرسی دخترم و .....
من نشنیدم
بعدشم فهمید اونکه باهاش ظرفارو شستم مایع دسشویی بوده نه ظرفشویی
خلاصه تصمیم گرفتم هر هفته 1بار ظرف بشورم واسه تفریح
ویرایش توسط The best : 02-16-2013 در ساعت 11:42 AM
|