سیاه قلم های نیکی فیروزکوهی
برایت قهوه می ریزم
کمی شیر
دو قاشق شکّر
می گذارم جلویت رویِ میز
گلدان گل را کنار تر می گذارم
تا بهتر ببینمت
قیافه ی جدی به خودم می گیرم
و با لهجهای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم
قهوه ات سرد میشود
هر کجا که هستی
زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشــیــــــــــــــنم تا تو یکروز بیایی
....
وقتی حتی نبودن آدمها برایت قشنگ میشود ....

نیکی فیروزکوهی

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|