سپاس از فرانک عزیز ...نوش جان
قابلی نداشت کاری نکردیم
بودن در کنار دوستان خوب برای ما غنیمته
شما و خانواده محترم
رزیتا جان و خانواده محترم
و انشاالله روزی اکثر بچه ها هم همه با هم بریم بیرون
خاله جون هام واقعا دوسم دارن و واسم هر کاری میکنند و صد حیف که من هیچی براشون نکرده ام ....
دوسشون دارم بچگیامون همه با هم بودیم دعوا میکردیم شوخی میکردیم بازی میکردیم
الانم بچه هاشونو خیلی دوست دارم .
اش ماست هم ببخشی فراموش شده بود والا قصد ندادنش نبود
خونه مونده بود تا چند روز هی اش ماست میخوردیم .
عکسهاش رو بفرستین بذاریم برای بچه ها روستامونو
شما که تا وقتی که بارون نیومده بود نیومدین من و شاپسرات رفتیم گشتی زدیم خیلی عالی بود اونو میدیدین که دیگه بر نمیگشتین که