بی تو
بـی خـودم
بـی حضــورِ عشــق
ســخـت گریســـته ام
رغـبـتِ عجـیـبـی دارم به دیـوانــه شــدن
رغبت عجیبی به بیراهه زدن
دوسـت دارم دسـتهایم را روی سـینهام
روی امـنتـرین جای بدنم بگذارم
و برای همیشـــه بخوابــم
خواب
خواب
خوابـی بـرایِ نـبــودن
نـبــــــــــــودن....
نیـکـی فـیـروزکـوهـی