نمایش پست تنها
  #11  
قدیمی 06-19-2013
hiva57 آواتار ها
hiva57 hiva57 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Mar 2013
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 58
سپاسها: : 34

197 سپاس در 63 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من و تو دو تا پرنده ... تو قفس زندونی بودیم
جای پر زدن نداشتیم ... ولی آسمونی بودیم

ابر و بارونو میدیدیم ... اما دنیامون قفس بود
چشم به دور دستا نداشتیم ... همینم واسه ما بس بود

اما یه روز اونایی که ... ما رو با هم دوست نداشتن
تو رو پَر دادن و جاتم ... یه دونه آینه گذاشتن

من خوش‌ باور ساده ... فکر میکردم رو‌ به ‌رومی
گاهی اشتباه می‌کردم ... من کدومم، تو کدومی

اما یک روز باد وحشی ... رویاهامو با خودش برد
قفس افتاد و شکست و ... آینه افتاد و ترک خورد

تازه فهمیدم دروغ بود ... دنیایی که ساخته بودم
دردم از اینه که عمری ... خودمو نشناخته بودم

تو، تو آسمونا بودی ... با پرنده‌های آزاد
منِ تن‌خسته رو حتي ... یه دفعه یادت نیفتاد

حالا این قفس شکسته ... راه آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم ... دیگه یادم رفته پرواز
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از hiva57 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید