هنر دینی و اسلامی از دیدگاه شهید بهشتی
اين متن سخنراني، مربوط به سال 1359 ميباشد كه توسط شهيد عزيزمان ايراد شده، اميد آن كه براي راهيان هنرديني روشنگر و راهگشا باشد.
هنر در اسلام كرامت و ارزش دارد ولي به يك شرط، به شرط اين كه هنر در مسايل غير اخلاقي خلاصه نشود. خيلي فرق است بين هنري كه نيازهاي ارزنده عاطفي و نيازهاي ذوقي و معنوي انسان را نوازش ميكند و تغذيه ميكند و بين هنري كه انسان را به سمت لهو و لعب و فساد جنسي يا فساد طاغوتي سوق ميدهد. هنرها، درست، سه گونه است:
1. هنر غير اخلاقي ، كه بخش عظيم هنر در دنيا از دير زمان تا به حال هنر غير اخلاقي است.
2. هنر طاغوتي، هنر پادشاهان، گردنفرازان
تاريخ، جباران، به خود بالندگان هنر و موسيقي و آهنگ و شعر و قصيدهاي كه هر قدر بيشتر خوانده ميشود و بيشتر نواخته ميشود باد بيشتر به غبغب طاغوت ميافتد. ديدهايد اين صحنهها را، خواندهايد اين شعرها را، چقدر از قصايد شعراي ما خلاصه ميشود در اين! چقدر!
جباران را جبارتر كردن، از خود راضيتر كردن، اين هم يك بخش از هنر است، هنر ثناگويي و ستايشگري و غرور آفريني براي جباران و گردنكشان تاريخ.
3. هنر انساني، هنر انسانيت آن هنري كه تمام انواع و اقسامش در اسلام نه تنها جايز و مباح است كه خوب و مطلوب است. مگر نه [اين است كه ] ما همين الان از كساني كه سرودهاي انقلاب اسلامي ميسرايند و آهنگهاي سالم متناسب با آن ميسازند و مينوازند قدرداني ميكنيم؟ مگر غير از اين است؟ البته اين جا يك تذكر بايد بدهم.
اين تذكر را به هنرمندان ميدهم و به هنر دوستان و آن اينكه در اين چند ماهه در اين چهارده ماه، پانزده ماه كه از پيروزي انقلاب ميگذرد، دو جور سرود انقلاب ساخته ميشود، يك جور سرود انقلاب با آهنگ انقلاب. اين آن است كه از نظر ما خوبست و مطلوبست و در خور تقدير و تشويق، ولي يك جور سرود انقلاب با آهنگ ترانههاي عشقي، فقط كلمات و شعرها عوض شده، اين بدرد نميخورد. اين همانست كه حرام است.
اين همانست كه در روايات ما دارد كه اگر قرآن را با آهنگ غنا بخوانيد حرام است؛ بلكه حرام اندر حرام است. تقاضاي من اين است كه هنرمندان راستين انقلابي، شعر بسرايند و آهنگ بسازند، آهنگي كه شور انقلابي را در انسان بالا ببرد، باور كنيد الآن عدهاي از اين سرودهاي انقلابي كه ميخوانند آدم را شلو ول ميكند، به جاي اين كه در آدم شور انقلابي به وجود بياورد، چرا؟
چون آهنگ، آهنگ عشقي و غير اخلاقي است، توي آن خواستند شعر انقلابي جا بدهند. براي آدمهاي هنر شناس از همان اول معلوم است كه عوضي است. اين را من در گفتگوهاي داخلي خصوصي مكرر گفتهام كه آيتاللّهبروجردي مرحوم شده بودند، فوت شده بودند، يك دستهاي به مناسبت هفتم يا چهلم ايشان گويا از رفسنجان آمده بودند قم، به مناسبت عزاي اين مرجع تقليد عامّ، اينها عزاداري ميكردند و شعري ميخواندند و سينه ميزدند ولي به محض اين كه انسان اولين فرد، اين شعار را گوش ميكرد، تداعي ميكرد با يك ترانه عشقي كه همان روزها، راديو پخش ميكرد. آهنگ، آهنگ آن ترانه بود. شعر، شعر مرثيه بود! با هم نميخواند با ريتمش ميشد سينه بزني اما دل نميشكست، چون آهنگ، آهنگ شاد بود.
بايد ميان محتواي انقلابي سرودها و آهنگي كه براي آن ميسازند سنخيت كامل باشد و انتظار دارم به خصوص دستگاه عظيم صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در اين مورد دقت كند و اين نوع سرودها را حذف كند و زمينه را خالي كند براي اين كه سرودسازان، سرودسرايان و آهنگسازان خلاّق علاقمند به انقلاب اسلامي ما بدانند نياز فراوان است و سرودها و آهنگهاي واقعاً انقلابي بسازند.
هنر، هنر تعالي بخش، هنري كه كمك كند به انسان كه از زباله دان زندگي منحصر در مصرف، اوج بگيرد، بالا بيايد، معراج انسانيت را با سرعت بيشتر در نوردد، اين هنر، هنر اسلام است. الآن كه مسأله انقلاب فرهنگي در جامعه ما به حق، مطرح است البته حال فقط مطرح نيست از پيش مطرح بود ولي روي آن تأكيد شايستهاي ميشود بايد در اين انقلاب فرهنگي جاي والايي به انقلاب هنري داده بشود تا معلوم بشود اسلام هنرپرور و هنردوست و هنرخواه است، نه ضد هنر، فقط بايد معين كرد كدام هنر؟
ما حرفهايمان هم راست و پوست كنده است، تعارف با كسي نداريم. در انقلاب صداقت و صراحت هست با هنر غير اخلاقي ، پوست كنده ميگويم مخالفيم. با هنر شاهنشاسي و طاغوتي پوست كنده ميگويم مخالفيم، هنر تعالي بخش انساني و انسانيتساز را صادقانه تقدير ميكنيم و تشويق ميكنيم. پس اين را ميبينيد وقتي اسلام ميخواهد به نياز هنري انسان بنگرد كاملاً متوجه است كه هنر نردبان عروج و تكامل باشد نه وسيله سقوط و تباهي. هنري باشد كه انسان را، انسانتر كند، نه انسان را به حيوانيت و سبعيّت يا حيوانيت شهوت، يا حيوانيت طاغوتي و جباريت و سبعيت بكشاند.
بعد فردي و اجتماعي انسان
به بعد فردي انسان نگاه كنيد. فرد، يك انسان فرد از ديدگاه اسلام يك موجودي است كه داراي سهمي از استقلال و آزاديست. ببينم اگر ما گفتيم انسان يك موجودي است محو شده در اجتماع، ديگر آزادي براي فرد انسان معني پيدا ميكند؟ شوخي است بگوييم انسان هم آزاد است، هم قطرهاي است محو شده در دريا. اگر قطرهايست محو شده در دريا، ديگر چگونه خود انتخاب ميكند؟ اصولاً چگونه «خودي» دارد؟ هر «خودي» هست مال جامعه است.
بنابراين، ديگر، تك انساني، چند انساني از ميان جامعه طاغوتي بپاخيزند، عليه نظام طاغوتي، تا او را فرو ريزند اين يعني چه؟ ببينيم اگر انسان جزئي از جامعه و اجتماع خويش است محو شده در او، فاني در او، «بيخود» در او، «خودي» ديگر ندارد يعني چه! اين چندتا انسانها دو سه گل، در لجنزاري ميرويند و آن قدر ريشه ميكنند و شاخه ميدهند و آن قدر با لجن و لجنزار در ميآويزند تا آن را به گلستان فراخ تبديل كنند، اين مكانيسم در جامعه اسلامي چگونه پيش ميآيد؟
وقتي كه معلوم باشد انسان به عنوان فرد فاني در جمع نيست، تابعي از جمع نيست، تابعي از محيط نيست انسان فرد، انسان هم خودساز است، هم جامعه ساز است، هم محيطساز است، اين است ميبينيد در نگرش اسلام با انسان مسأله اصالت نسبي فرديت انسان مورد توجه است. آن طرف هم، راستي، انسان يك فرد مستقلي است كه از محيطش كاملاً مستقل است؟ نخير. روي انسان خودبخود، بياثر نيست.
تأثير ميگذارد روي انسان، نميشود از تأثير محيط در انسان غفلت كرد. نميشود يك بعدي نگاه كرد و گفت انسان آزاد است، خودساز است، مسلط است بر خود و محيط خود، همين و تمام. اينجور نيست. محيط در انسان اثر ميگذارد. علت اين كه اسلام ميگويد هر انساني بايد به تمام مسايل محيطش بينديشد و خود را در برابر مسايل محيط مسؤول بداند همين است كه انسان از نظر اسلام موجودي است كه رابطه متقابل دارد. هم از محيط اثر ميگيرد و هم در محيط اثر ميگذارد...
اي انسان تو بايد از نظر عواطف نه يكسره مهر باشي و نه يكسره قهر و كين باشي.
اخلاق اجتماعي انسان، اخلاق مهر و كين با هم است. اخلاق تولي و تبري با هم است حتي از اين بالاتر را توضيح ميدهم. انسان نرم مزاجِ سراپا محبت نسبت به همه، اين يك انسان مسلمان بايد به موقع بتواند خشم و كين داشته باشد، قهر داشته باشد دربيفتد، بجنگد، بكشد و كشته بشود.
آدمي كه آنقدر دلرحم است كه حتي نميتواند ببيند جلويش مرغ را سر ميبرند اين ميدانيد از كجا بالاخره سر در ميآورد؟ جامعه اينگونه آدمها، از جامعه حمايت حيوانات غربي سر در ميآورد كه انجمنهاي فراوان حمايت حيوانات يكسرش است، نيروهاي دژخيم [عليه[ فلسطين و اريتره و فيليپين و ويتنام و طبس يكسر ديگرش است!
تو اي انسان مسلمان، از نظر اخلاق بايد دلرحم باشي كه خدا دوست دارد انسانهاي دلرحم را و هم قدرت جهاد داشته باشي كه خدا دوست دارد انسانهايي را كه در راه او قتال ميكنند با صفهاي منسجم و بهم پيوسته. عليگونه. اين انسان در برخورد با يك زن شوهر از دست داده يتيمدار، چنان دلسوز و دلرحم است كه آرام نميگيرد تا به خانه او برود، برايش آرد ببرد، بچههايش را نوازش كند، با آنها بازي كند تا مادر برود نان بپزد و باز مادر و فرزند نشناسد كه اين نوازشگر دلرحم اميرمؤمنان علي عليهالسلام است و درست همان موقع افتخار ميكند، ميگويد من آن شمشيرزن در راه خدا هستم كه صدها نفر را كه با غرور عبادت و بندگي و نماز شب خواندن عامل فتنه و فساد و انحراف در امت اسلام شدند با فرماني قاطع از دم شمشير گذراندم و نابود كردم...
نویسنده : شهيد مظلوم آيتاللّه دكتر بهشتي