نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 07-17-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


آب را گل آلود می کند ماهی بگیرد :

دزد بازار آشفته می خواهد . برای منظور خود سایرین

را بجان یکدیگر می اندازد .


· آن غلامی که داشتی سیاه بود :

به شوخی ، حرفت را به زبان خوش می پذیرم ، ولی

فرمانبر تو نمی شوم ،

پاسخ به شوخی ، پولش حلال بود سفید درآمد .

· با سیلی صورت خود را سرخ کردن :

حرف برخورنده ای به کسی زدن ، آدم مغروری

رنجاندن .

· زیر کاسه نیم کاسه ای هست :

راز نهفته ای در این کار وجود دارد ، باید کلکی دراین قضیه باشد .

· قربان بند کیفتم تا پول داری رفیقتم :

طرح دوستی فقط تا زمانی که بشود از وجود کسی

استفاده کرد ، همانند :

این دغل دوستان که می بینی

مگسانند گرد شیرینی

· کار و بارش چاق بودن :

دارای ثروت و مال فراوان بودن ، همانند : دماغش چاق بودن .

· مثل بادبادک :

آنقدر لاغر است که اگر فوتش کنی باد می برد .

· آب به آب شدن ( شده ) :

ناسازگار بودن آب و هوا در محل سکونت جدید ،‌منطقه سکونت خود را تغییر دادن .

· آن روی ورق را نخواندن :

عاقبت کار را در نظر نگرفتن ، در حسابهایم پیش بینی آن نکته را نکرده بودم .

· انگشت نمای خلق شدن :

رسوای عام و خاص شدن ،‌معروف و مشهور شدن .

· زن یک دنده اش کم است :

زود فریب می خورد ، همانند : ناقص عمل است .

· ظاهر و باطن یکی بودن :

یکدل و یکرنگ بودن ، آدم بی ریا و صادق بودن .

· کار چاق کن (‌کار چاق کنی ) :

وساطت و دلانی کردن ، کارگشایی کردن .

· مثل اسکلت :
لاغر و استخوانی .




کله گنجشک خورده است:

بسیار پرحرف است، چانه اش یک لحظه از گفتن باز نمی ماند.

کمر کاری را شکستن:

قسمت مهمی از کار را انجام دادن

کم بخور نوکر بگیر:

من که آدم و فرمانبر تو نیستم که هی دستور می دهی کور از خدا چه خواهد دو چشم بینا:

نیازمند جز به شی مورد نیاز به چیز دیگری توجه ندارد.

کینه شتری داشتن:

عداوت را در دل نگه داشتن، بسیار بد دل بودن

قاب کسی را دزدیدن:

کسی را تحت اختیار و نفوذ خود در آوردن ، اغفال کردن.

قارت و قورت کردن:

کلمات خشن و درشت گفتن، همانند: شارت و شورت کردن.

قربان آدم چیز فهم:

اگر آدم فهمیده و عاقلی یافتم حاضرم حتی جانم را برایش فدا کنم.

قبراق بودن:

زبر و زرنگ بودن، فرز وچابک بودن.

قبض روح شدن:

مرگ را جلوی چشم دیدن، بشدت ترسیدن


آدم نمی داند به کدام سازش برقصد:

بر یک عقیده و قرار استوار نیست تا ادم بداند چه می کند، بهانه گیر و هردم خیال است.

آسمان و ریسمان بهم بافتن:

دروغ و راست سرهم کردن، حرفهای بی تناسب و بی ربط گفتن.

آمد ثواب کند کباب شد:

ندانسته خطاکار شد، آمد بهترش کند بدترش کرد، آمد ابرو را بردارد چشم را کور کرد.

آنهایی را که تو خوانده ای ما ازبرکرده ایم:

من از تو هشیارترم و گول ترا نمی خورم، دست تو را خوانده ام

اجاقش کور است:

بی فرزند و بدون پشتیبان است، اصلا صاحب فرزندی نمی شود.


آرزو بر جوانان عیب نیست :

کنایه ای است به پیران که ، هوسها و آرزوهای بیجا و نامناسب برای سن آنها پسندیده نیست


· آتش بیار معرکه بودن :

ایجاد فتنه گری بین چند نفر ، افزودن ماده دشمنی و کینه توزی .


از کیسه خلیفه می بخشد :

از مال دیگران بذل و بخشش کردن ، به حساب دیگری خرج کردن .


اگر کاه از تو نیست کاهدان که از تو ست :

به شوخی ، اگر خوردنی مفت هم هست آنقدر نخور که به تندرستی تو ضرر برساند .


پرده دری کردن :

چشم پوشی از خطای کسی کردن ، پنهان کردن .


پشه چو پر شد بزند پیل را ( ... با همه تندی و صلابت در اوست ) :

همانند : آری به اتفاق جهان می توان گرفت .


تف سر بالا برمیگرده به ریش صاحبش :

عمل نادرست و زشتی که زیان آن به خود شخص نصیب می شود ، توهین به
خودی نتیجه اش بی احترامی به خود است

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید