موضوع: طومار تاریخ
نمایش پست تنها
  #44  
قدیمی 07-22-2013
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض وصیت بزرگ مرد تاریخ ایران وجهان ومرگ آن بزرگوار:


وصیت بزرگ مرد تاریخ ایران وجهان ومرگ آن بزرگوار:

چگونگی سالهای آخر سلطنت کورش بر هیچکس روشن نیست و ما هرگز به طور دقیق نخواهیم دانست که آن پادشاه بزرگ هخامنش چگونه وبه چه طریق از دنیا رفته است.مرگ او همچون تولدش متعلق به تاریخ است.
در عصر هرودوت نقل قولهای مختلفی درباره حیات قهرمان ما درافواه شایع بود.
برای کسی که همواره باقیست چه اهمیتی دارد که مولفان قدیم در این باره اتفاق نظر نداشته باشند.کارهای بزرگ این فرمانروا ونبوغ ذاتی او بر قرنی که در
عین حال از لحاظ کارهای انسانی غنی است سایه افکنده اند.
مادر برابر این قرن پارسی که ناگهان از اعماق آسیای پهناور سربرآورد"آسیایی که آن همه تمدن در خود داشت"ودر برابر این دنیای حیرت انگیز که در طول
یک قرن زادن وبزرگ شدن شهرهایی چون آتن و پرسپولیس رابه چشم خوددید.با شور وشوق سر فرود می آوریم.
_اینک برای خوانندگان خود متنی راکه گزنفون درباره کورش بر جای گذاشته در اینجا میاوریم.(البته ناگفته نماند هرودوت نیز مطلبی را برای ما باز گومیکند که من از گفتن آن برای شماها خودداری میکنم.چون هرودوت بسیار
تعصبانه برخورد کرده است.وبازگو کردن این مطلب از حوصله شخص من خارج است)
آنچه گزنفون درباره مرگ این بزرگ مرد تاریخ می نویسد چنین است؟
کورش که اکنون بسیار پیر شده بود برای هفتمین بار پس از ارتقا به مقامامپراطوری به پارس رفت.در آنجا قربانیهای معمول را به جا آورد وبر طبقعادتی که داشت هدیهایی ما بین کسان مورد لطف وعنایت خود توزیع کرد.سپس
در حالی که در کاخ خود به خواب رفته بود خوابی دید به این شرح:بنظرش آمدکه موجودی فراتر از آدم به اونزدیک می شود وبه اومی گوید خودت رااماده کن کورش چون باید نزد خدایان بروی.وکورش از این سخن دریافت که پایان
عمرش نزدیک است.این بود که بیدرنگ حیوانهایی را برای قربانی برگزیدوآنهارابر طبق آداب ورسوم معمول در نزد پارسیان روی قله تپه هادر راه خورشیدوخدایان دیگر قربانی کرد.پس از انجام آن قربانیها کورش فرزندان خود و بزرگان پارس را به دور خویش گرد آورد و این سخنان راخطاب به ایشان ادا کرد:ای بچه های من"اینک كه من به آخر عمر خودرسیده ام واین نکته كه از روی
نشانه های مسلمی فهمیده ام.وقتی که من دیگر وجود نداشتم شما در من به چشم یک انسان خوشبخت بنگرید.و این احساس در همه کرده های شما ودر
همه گفته هایشان مشهود باشد.من دوستان خود رانیکیها واحسانهایی که درحقشان کردم خوشبخت دیده ام و دشمنانم را با دست خود به بندگی کشیده ام.
میهن من چیزی به جز ایالت کوچک حقیر از آسیا نبود و من اینک آن را در میانهمه کشورهای بزرگ و مفتخر بر جا می گذارم. ازهمه فتوحاتی که کرده ام حتییکی نیست که من آن را نگاه نداشته باشم. لیکن هر چند که در گذشته همهآرزوهای خود را برآورده دیده ام ،ولی همیشه از این ترسیده ام که حادثه اسف انگیز و ناگواری را ببینم،یا بشنوم،یا از آن رنج ببرم،وهمین ترس همواره مانع
شده است از اینکه زمام اختیار خود را بی هیچ ملاحظه ای به دست کبر وغروریا به دست عیش و شادی نا معقولی رها کنم.لیکن اکنون که رو به مرگ می روم شما فرزندانم راکه خدایان به من عطا فرموده اند در قید حیات بر جا می گذارم ،همچنین میهنم را و شما و دوستانم را خوشبخت می گذارم. ضمنا به طورصریح هم باید بگویم که سلطنت را برای که برجا میگذارم تا برسر آن نزاع بین
کسان در نگیرد.البته من شما دو پسرم را با مهر و محبتی یکسان دوست می دارم و لیکن حضور در شورا و اداره امور و انجام همه اقذامات مفید به فرزندارشدم تعلق دارد.من به وسیله همین میهن پرورش یافته ام،میهنی که که از آن
من و از آن شماست.ونه تنها به برادران بلکه به همه شهروندان مسن تر نیزتعلق دارد. و شما نیز ای فرزندانم ، من خودم از همان دوران کودکی تربیت کرده ام و به شما آموخته ام که پیرمدان را محترم بشمارید و کاری کنید که کسانی ازخودتان جوان تر به شما حرمت بگذارند.
هان،ای کمبوجیه،من سلطنت را به تو می گذارم،و تو ای تانااوکسارس(بردیا)،حکومت کشور مادو ارمنستان را به تومیدهم،تو خود ای کمبوجیه ، میدانی کهاین عصای زرین نیست که تاج و تخت پادشاهی را نگاه می دارد . بلکه دوستانوفادار عصایی واقعی تر و مطمئن تر برای پادشاهان هستند؛ولی تو خیال نکن که آدمها ذاتا وفادارند.تو ای تانااوکسارس(بردیا)،باید در فرمانبرداری از برادرت
چنان چست و آماده باشی که هیچکس در این راه به پایت نرسد،ودر کمک کردن به او از تو شتاب زده تر کسی نباشدٍ؛چون هیچکس از رفاه وسعادت و خطراتی
که وی را تهدید کندبه قدر توسود یا زیان نخواهد دید.
شمارا به نام خدایان وبه نام اجدادم سوگند میدهم،ای فرزندان من،که اگرمیخواهید خاطره مرا با حرمت و عزت داشته باشیم نسبت به هم به خوبی وخوش رفتار کنید،چون شما بیشک مطمئن نیستید از اینکه من وقتی این زندگی انسانی را به پایان آوردم،دیگر چیزی نخواهم بود هرگز فراموش نکنید که قربانیان قاتلان خود را دنبال میکنند،والهه های انتقام جو همیشه به کمک ایشانخواهند آمد.وشما خیال میکنید که حرمت مردگان وقتی ارواحشان از هر قدرتی عاری شده باشد همیشه بر جا خواهد ماند.از خدایانی بترسید که جاودانی هستند
هر چیزی را میبیند هر کاری که مي خواهندمیتوانند بکنند،ودرر دنیا نگهدار نظم ونسقی هستند که خدشه ناپذیر،فنا ناپذیروشکست ناپذیری است وزیبایی و
عظمت آن به وصف در نمی آید . و شما ای پسران من،وقتی من مردم جسدم رانه در طلا بگذارید و نه در نقره بلکه آن را هر چه زودتر به خاک بسپارید.وقتی
هم خویشتن را به حجاب مرگ پوشاندم از شما پسران عزیزم خواهش میکنم نگذارید هیچ کس حتی شما جسدم را ببینید. تنها کاری که میکنید همه پارسیان
و همه متحدان را بر سر گور من بخوانید تا به من تبریک بگویند از اینکه از آن پس در امن و امان خواهم ماند و دیگر هیچ درد و رنجی نخواهم کشید .
وقتی کورش این سخنان را ادا کرد به همه کسانی که در دور و برش بودند دست داد ، حجاب به روی خود کشید و جان داد.
زن کوروش ،کاساندان،دختر فرماسب و از دودمان هخامنشی به او پنج فرزندداده بود:دو پسریعنی کمبوجیه و اسمردیس(بردیا)و سه دختر. از آن پس کمبوجیه شروع به سلطنت کرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید