
08-07-2013
|
 |
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط fatemiii
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد. یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود. پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.
برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد. صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار، یکه خورد و بسیار شرمنده شد. در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود، لوازم و مصالح بهتر و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن بکار می برد. یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.
این داستان ماست. ما زندگیمان را می سازیم. هر روز میگذرد.گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که می سازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اگر چنین تصوری داشته باشید، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، ممکن نیست.
آری ، درست است. شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود. یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود میسازید باشید.
|
من از داستانهایی که توش طرز تفکر خاص با زیرکی گنجونده شده خوشم نمیاد.... اتاق فکری که این خزعبلات رو تولید میکنه باید سوزوند
البته نقد من به نوشتاره نه به شما...
و ازتون میخوام با نقد کوتاه من با انصاف مواجه بشید
صاحبکار اگه از آغاز دوران کار منصف بود و نه به خاطر اونهمه سال حق شناسی و دادن جایزه !!
که به خاطر اونهمه همکاری و دادن حق واقعی اون نجار... میخواست هدیه ای بهش بده
بهتر بود این هدیه از دسترنج خود نجار نباشه...
این دروغ و آفت و نیرنگ و صدالبته خدعه ای بیش نیست که از دسترنج خودت بهت پاداش داده بشه و باقی دسترنجت به یغما برده بشه (سازمان بازنشستگی !!!!)
میتونست صاحبکاری وجود نداشته باشه
میتونست نجار خودش پیمانکار باشه
میتونه کسی نقش دلال و چونه بزن و کارچاق کن رو بر عهده نگیره
بلکه به جای چرخش زبان و سرمایه محترمانه بره کنار نجار کار کنه و زحمت بکشه و حاصل زحمت خودشو نوش جان کنه
به اون صاحبکار میگن پیمانکار که حاصل تفکر لیبرالیسم هست نتیجه اش هم معلومه...
به طرز تفکر من هم میگن کارگری که نتیجه اش هم معلومه...
بیایید اسلام واقعی را ترویج کنیم
همه با هم.. در کنار هم نه سوار روی کول هم
اون نجار هم اگه از اول می دونست برای بازنشستگیش و نتجه سالها زحمتش چیزی مناسب به اسم بازنشستگی منصفانه کنار گذاشته میشه هرگز اینقدر سرد و خسته و مغموم بازنشسته نمیشد
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|