[ترنم]

نوشته اصلی توسط کارگر سایت

برف بياد كمي بيفتيم دس پامان بشكنه





آآآآا در ضمن الان اولين دفعه اي هست كه ايام امتحانه و من مشكلي ندارم و ميتونم امتحان داراي بيچاره رو مسخرهههههه كنم اذيتشون كنم


آزادي آزادي آزاديييييييي


آناهيتا خانم از سنندج به جمع ما خوش اومدي
له سنه ي به ريز قه و م و عه شره ت فره-مان هه س .

اقا ای حرفت منه یاد جوک کوردیه انداخت (حالا مه فارسیشه میگم)
وصیت نامه یه کرد : یه کم اب صابون بریزین دور قبرم مردم بیفتن گردنشان بشکنه روحم شاد بشه


خدایش امتحان نداشتن و ازادی میچسبه
اما استرس امتحان و نگرانی تموم شدن یا نشدن کتابام خودش خوشه


اناهیتا خانوم ادمین گفتن فک و فامیل سنندج دارن
منم برای اینکه کم نیاورده باشم
از همین تریبون اعلام میکنم که سنه درس خوندم

یادمه همون ترم اول به استاد راهنمام گفتم من از سنندج برم کلاه بابامم بیفته نمیام برش دارم!!!!
بعد چند وقت پیش رفتم دیدمش گفت گفتم دیگه رفتی دیگه پشت سرتم نگاه نمیکنی!! گفتم اااا مگه یادتونه چی گفتم گفت بله که یادمه