خالق سرنوشت ، مقدر کننده تقدیر ، مقلب قلوب ، خالق شیوه و روش ها ، مست تدبیر تو هستم ، مست ! سیاه مست گاهی از شدت حیرت و گیجی ، میخندم گاهی گریه میکنم گاهی میترسم ، ولی تو لایتغیر هستی ، خالق روش ها تو میدانی من چه میگویم ! تو از دل من با خبری بهشتی هستم یا جهنمی ؟ هر چه تقدیرم شد باز بهتر از بندگی تو انتخابی دارم ؟ به راستی که خاکم و با خاک آشنایی غریبی دارم
بلکه با آب آشناترم ، من همان نطفه پستم که به من نعمت وجود بخشیدی هیچ بودم ، حتی هیچ هم نبودم ، اصلاً نبودم ! سپس مقدر کردی تا در میان مخلوقاتت آدم باشم انسان باشم ، چه زیباست حکمت خلقت تو ، وقتی اراده کردی تا در اینجا رشد کنم و سپس بمیرم ، زمین را برای من گهواره ای آرام قرار دادی و آیاتت را به نیکوترین شیوه در میان نعمات و مخلوقاتت بگستردی ، سپس به من راه هدایتم را نشان دادی
بزار صمیمی بگم هیچ آدمی ، قسم میخورم به خاطر هیچ آدمی حاضر نبودم دست از گناه بکشم به خاطر هیچ دلیلی حاضر نبودم معتقد باشم ، جز تو !
بی تعارف ! تو یک چیز دیگری ،فوق العاده ای ماورای وصفی ، هم قهر تو خاص هست و هم رحمتت
گاهی به نگاهی به دلیلی به بهایی به بهانه ای دلم هوس میکند تا دوباره سنت توبه شکنی را داشته باشد ولی یاد تو تمام ترس ها و ناراحتی ها و هوس ها و ... را خاموش میکند آبی هست بر آتش ، تو میدانی دوست تو کیست و دشمنت کیست
من را از دوستان خود قرار بده ، نه از دشمنانت ، به راستی که من مالک نفع و ضرر خود نیستم و تقدیر به دست توست پس مقدر کن تا در حالی که بنده تو هستم از این دنیا بروم به تو توکل میکنم و از تو یاری میخواهم که بهترین یاری دهندگانی از تو نمیبرم
که اگر ببرم جداً ظالم هستم کمکم کن ، کمکم کن دستم را بگیر من همون محمدم دیگه منو نشناسن من و تو که با هم تعارف نداریم تو من و میشناسی
خیلی ضعیفم ولم کنی خراب میکنم میدونم خراب میکنم ،ولم نکن ، ولم نکن سرم میخوای بلا بیاری بیار ولی ولم نکن ، ولم نکن به هر قیمتی شده وللم نکن