
07-05-2014
|
 |
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در دهن داروغه را گذاشت
روزی روزگاری داروغهای در شهری بود و اتفاق روزگار زنی داشت كه از زشتی طعنه به كدو تنبل می زد . زن داروغه به این زشتی خیلی هم حسود بود و هر وقت زن خوشگلی میدید حسودیش گل میكرد مخصوصاً هر وقت حمام می رفت بیشتر به یاد زشتی خودش و خوشگلی زنهای دیگر میافتاد و بیشتر حسودیش می شد و با اینكه همیشه با غلام و كنیز و هزار جور دنگ و فنگ حمام میرفت ، با وجود این چشمش كه به زنهای دیگر میافتاد خون خونش را می خورد . تا اینكه یک روز كه از حمام می رود خانه به داروغه میگوید : تو باید به جارچی ها بگی همه جا جار بزنند که بعد از این همه با لنگ حمام برن . در قدیم لنگ نمیبستند و از آن روز لنگ باب میشود .
روزی از روزها زن بدبختی كه از هیچ جا خبر نداشته وارد حمام میشود و پس از آنكه لباسهایش را در میآورد و میخواهد لخت وارد حمام بشود حمامی نمیگذارد . هرچه التماس میكند حمامی میگوید : حكم داروغه است . زن هرچه میگوید : من غیر از لباسهایم چیزی ندارم به خرج حمامی نمیرود . زن یک دستمال سه گوش پارهپاره داشته كه وسطش هم وصلهای بوده عاقبت دو پر دستمال را طوری جلوش میبندد كه وصله میافتد روی مخرجش اما جلوش تا نافش بیرون میماند و شكل این زن خیلی خندهدار میشود . وقتی وارد حمام میشود نگاهش به زنی میافتد و میبیند خیلی به او احترام میگذارند . این زن ، زن داروغه بوده كه از قضا آن روز به حمام آمده بود و هنگامی كه زن میرود كارش را بكند و سر و كلهاش را بشوید زن داروغه نگاهش به او میافتد و از او مؤاخذه میكند : چرا این ریختی وارد حمام شدی؟ این چیست به خودت بستی؟ زن دستش را میزند روی وصله دستمال پاره پارهای كه روی مخرجش را پوشانده بوده و میگوید: در دهن داروغه رو بستم . زن داروغه از این لطیفه خوشش میآید و آنقدر به قیافه این زن و حرفی كه گفته بود میخندد كه به ریسه میافتد و وقتی به خانه برمی گردد به شوهرش میگوید واژ به واژار بكن كه بعد از این هركه هر جور می خواهد به حمام برود .
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|