
02-24-2015
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حلاج گرگ بوده!
هركس دنبال كار و معاملهاي برود و سودي نبرد ميگويند فلاني حلاج گرگ بوده!
در دهي حلاجي بود كه با كمان حلاجيش پنبه ميزد و معاش ميكرد تا اينكه در ده خودش كار و بار كساد شد. به ده ديگري كه در يك فرسخي ده خودشان بود ميرفت و پنبه ميزد و عصر به ده خودشان برميگشت. يك روز زمستان كه برف آمده بود و حلاج هم براي نان درآوردن مجبور بود به همان ده برود، صبح كمانش را برداشت و راه افتاد نصفههاي راه دو تا گرگ گرسنه به او حمله كردند.
مرد حلاج هرچه كمان حلاجي را به دور خودش چرخاند گرگها نترسيدند. فكري كرد و روي دو پا نشست و با چك (دسته) كمان كه روي زه كمان ميزنند و صداي «په په په» ميدهد شروع كرد به كمانه زدن. گرگها از صداي كمان ترسيدند و كمي عقب رفتند و ايستادند. تا حلاج كمان را ميزد گرگها نزديك نميآمدند اما تا خسته ميشد و كمان نميزد گرگها حمله ميكردند. حلاج بيچاره از ترس جانش از صبح تا عصر همانطور كمان ميزد تا اينكه عصر سواري پيدا شد و گرگها فرار كردند مرد حلاج عصر با دست خالي خسته و وامانده به خانهاش آمد. زنش ديد كه امروز چيزي نياورده گفت: «مگه امروز كار نكردي؟» گفت: «چرا، امروز از هر روز بيشتر كار كردم ولي مزد نداشت!» گفت: «چرا مزد نداشت؟» جواب داد: «اي زن من امروز حلاج گرگ بودم!»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|