
04-09-2015
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ماجرای اشک ستارخان،خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم!
ستارخان سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت در جایی نوشته است:من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگر اشک میریختم اذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست بخورد ،ایران زمین میخورد... اما در مشروطه دوبار اون هم تو یه روز اشک ریختم.
حدود 9 ماه بود که تحت فشار بودیم بدون غذا...بدون لباس...از یک قرارگاه اومدم بیرون،چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش دیددم که بچه از تو بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف... علف رو از ریشه دراورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن... با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش میده و میگه لعنت به ستار خان که مارو به این روز انداخته...اما...مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت: (عیبی نداره فرزندم...خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم...))
اونجا بود که اشکم در اومد...
منبع:کتاب گلچین خاطران ستارخان
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|