وقتی که کارگر سایت این گونه بی خیال است
از دیگران توقع ، داشتن دگر محال است
روزها گذشت و اما یک سر نزد به پی سی
از او بعید است این کار کو صاحب جلال است
کوروش ، به همت خود سایتی گشوده ای تا
گرد آوری زن و مرد که صاحب خصال است
اما گمان بر این است با آن همه تلاشت
این پا گرفته آسان در حال انحلال است
شاید گرفته پستی یا در پی مقامی
کین گونه سایت خوبت در هاله زوال است
گشت دوره جوانی پیری ز ره رسیده
قد رشید پی سی خم گشته هم چو دال است
یادش به خیر زمانی از دوستان پیامی
می شد روان و اکنون مطلب به ماه و سال است
مهدی، محمد، افسون ، فرزانه و شکوفه
چون ساقی و بنفشه فارغ ز شور و حال است
کو شادی و فرشته از مهرگان خبر نیست
بیگ بنگ، صبا ، ترنم ، افسانه در چه حال است
نه نامی از the best است نه یادی از شراره
بسیار می توان گفت خارج ازین مقال است
تفریح و گردش ما در سایت خلاصه میشد
خلوت ببین چگونه این عرصه کمال است
وقتی در این زمانه یک دست صدا ندارد
زیباست هم زبانی دوری چو ارتحال است
موسی نشد شماتت از جانب خداوند
الّا که دید موسی در فکر انفصال است
فرصت چو باد و ما مه محو میشویم بزودی
خرّم در این میان کو اندیشه اش وصال است
تردید نباشد این که هر کس بفکر کاریست
روز تا به شب تلاشش یک روزی حلال است
این رود اگر چو سابق جاری شود دوباره
تن میشود بدان شست سرچشمه اش زلال است
گفتم شما شنیدید یاری کنید که شاید
دوستی گرفته جانی نابودی چون خیال است
اندیشه ها چو سازند فردایی خوب و روشن
در آسمان زدیم پر افسردگی محال است
مستور تو لب فرو بند زین گفته های واهی
این آتش نهفته در حال اشتعال است
ویرایش توسط مستور : 08-14-2015 در ساعت 12:40 AM
|