سال ۸۶ سال مولانا بود و سال شهرام ناظری و این همپوشانی از سالها قبل شروع شده بود. بیشتر از ۳۵ سال پیش جوانی بلندبالا از كرمانشاه راهی تهران شده بود تا آنچه را كه به سنت در خانواده فرهنگیاش آموخته بود در فضایی بزرگتر و كاملتر وسعت ببخشد و كاملتر كند. پدر و عمو از اهالی موسیقی بودند و اینكه بعدا عموزادگانش نیز به همین راه رفتند، خود گواه نهادینه بودن موسیقی اصیل در این خانواده بود ضمن اینكه این جوان جویای راههای نرفته در موسیقی ایران، از موهبت راهنمایی مادری فرهیخته نیز بهرهمند بود.
مادر بیشتر اهل ادب بود و موزیسین جوان ما را از همان نوجوانی و جوانی آشنا كرده بود با بزرگان ادبیات این سرزمین، و بنابراین وقتی در پایتخت به مراكز هنری راه یافت، میتوانست گلیم خود را از آب بیرون بكشد. هم استاد شهرام ناظری در آن زمان آنقدر جویای مراكز مهم موسیقی كشور بود كه «مركز حفظ و اشاعه» را بشناسد و هم این مركز نسبتا نو پا آنقدر تاثیرگذار ظاهر شده بود كه هر هنرمند جویای نامی، برای یافتن مسیر صحیح كارش از آن كمك بگیرد و بنابراین شهرام ناظری خیلی زود ارتباطهایی با آن مركز پیدا كرد و در همان دیدارها بود كه به راهنمایی برخورد كرد كه راهنمای خیلیهای دیگر بود و با ایجاد آن مركز یك جریان مهم موسیقایی درست كرد و آن مركز آنقدر اهمیت پیدا كرد كه تاثیرات آن نقطه عطفی در تاریخ موسیقی معاصر است.
همانجا بود كه آن اتفاق برایش افتاد كه حالا بعد از این همه سال میگوید در ۳۰ سال از مسیر زندگیام چراغ راهم بود. البته این تعبیری است نقل به مضمون از عبارتی كه در جاهای مختلف گفته است. برای دیداری یا برای آموزشی رفته بود به مركز حفظ و اشاعه. آنجا مركزی بود كه جمعی از بااستعدادترین و بهترین موزیسینهای جوان به همراه تعدادی از بهترین حافظان موسیقی اصیل ایرانی گرد هم آمده بودند. آنجا به دیدار دكتر داریوش صفوت میرود و لابد به گلایهای از كسانی كه نوع آوازخوانی حماسیاش را دور از آنچه باید باشد میپنداشتند آواز خواند یا قبل از آن هم خوانده بود و دكتر شنیده بود كه میدانست نوع آوازش با حالتی حماسی است و آنجا گفته بود كه در صدای تو دندانهها و آكسانتهایی است كه جنس آواز تو را متمایز میكند. در تمام عمرت از این دندانهها محافظت كن. نگذار فضای غالب در آواز ایرانی دندانههای صدای تو را حذف كند كه صدای تو هم نرم شود مثل همه آوازهای دیگر. این نوع آوازخوانی در تاریخ آواز ما بوده اما به مرور تغییر كرده و رسیده به آنچه الان هست. اینها هم البته نقل به مضمون است از آنچه استاد دكتر صفوت گفته بود حالا هم در ۸۰سالگی تایید میكند آنچه را كه به شاگردش گفته بود. استاد ناظری بعدا میرود پیش استاد نورعلیخان برومند و موضوع را به او هم میگوید. الان خیلیها میدانند و آن موقع هم میدانستند كه این دو چهره بزرگ موسیقی ایرانی رابطه چندان حسنهای با یكدیگر نداشتند اما نورعلیخان به ایشان میگوید: دكتر صفوت حرفی را به تو گفته است كه اگر در دهها دانشگاه میرفتی كسی چنین حرفی را نمیدانست كه به تو بگوید. درست است آنچه كه او گفته. صدای خاصت را نگهدار. دكتر صفوت یك چیز دیگر هم گفته بود. پرسیده بود: اسمت چیست؟ پاسخ شنیده بود: شهرام ناظری. گفت: پس شهرام باقی بمان.
خیلی طول نكشید تا «شهرام ناظری» بداند شهرام ناظری ماندن است كه او را در تاریخ موسیقی ما متمایز میكند. «چاووش»ها البته شروع این درخشش بودند. البته قبل از آن در آزمون باربد بهعنوان برنده قسمت آواز انتخاب شده بود اما «چاووش»ها محل درخشش جمعی از ستارگان آینده موسیقی ایرانی بود كه شهرام ناظری یكی از آنها بود. آنجا تحولات اجتماعی و نگاه ویژه آن جمع و لیدرهای آنها به این تحولات از یك سو و موسیقی فاخر ایرانی از سمت دیگر باعث شده بود كه تعدادی از آهنگهای ماندگار تاریخ موسیقی خلق شود.
برای شهرام ناظری اوج درخشش در سال ۶۴ بود كه با آلبوم «گل صدبرگ» به اوج شهرت و محبوبیت رسید. این آلبوم به یك مجموعه پرفروش و ماندگار تبدیل شد و بارزترین وجه آن هم این بود كه در آن «مولانا» حضور چشمگیر داشت و تا آن زمان البته هیچ آلبومی منتشر نشده بود كه این همه شعر مولانا در یكجا خوانده شده باشد و معلوم بود مجموعهای كه آن را كار كردهاند عمد داشتهاند كه به اجتماع برسانند مولانا مولاناست و هیچ شاعر دیگر مولانا نیست.
آن مجموعه با «آتش در نیستان» آن تجربه موفق را تكرار كردند. هر چند آهنگساز آن مجموعه استاد جلال ذوالفنون بود اما حالا كه سالها از خلق آن آلبوم میگذرد (در واقع حالا یك ربع قرن از آن گذشته است) میشود به این مسئله توجه كرد كه خوانندگان مولف نقش موثر در شكلگیری یك ژانر كاری و فكری موفق دارند حتی اگر خود آهنگساز نباشند.
كار با مولوی شروع شده و با هم او ادامه داشت هر چند در این بین و همیشه كسانی و شاعران دیگر هم بودند. شاعران دیگر و تفكرشان هم بر همان بستری گسترده میشد كه ساختار محوری آن را تفكرات مولانا شكل داده بود و نوع خاص صدا و تكنیكهای آن هم جزء ابزار اصلیاش بودند. تنظیمهای آثار البته در اوایل آن بیشتر وابسته به تنظیمكنندههای آن و آهنگسازانش بود اما منطق كلی مجموعهها با منطق كلی ذهنی خوانندهای كامل میشد كه میشد تمام آثار سلسلهوارش، آن را دید. خوانندگان هر چند كه تحت لوای آهنگسازی كارشان ارائه شود اما از آنجاییكه طبیعتا آنها هستند كه تصمیم میگیرند آن مجموعه را بخوانند بنابراین میتوانند در تالیف آن مجموعه نقش داشته باشند، مخصوصا وقتی آوازه آوازشان عالمگیر شده باشد. در این شرایط سیل آلبومهای آهنگسازان به سمت آنها سرازیر میشود كه میخواهند آن مجموعهها توسطش خوانده شود و آنها كه قدر كار خود و موقعیتشان را میدانند آنی را میخوانند كه در روند تفكرشان باشد.
اینطور است كه میتوان «آتش در نیستان» و قبل از آن «گل صد برگ» را محصول مشترك استاد جلال ذوالفنون و استاد شهرام ناظری دانست؛ همانطوری كه «یادگار دوست» را كه با استاد كامبیز روشنروان كار كرد و «ساقینامه»ها را و همینطور بیا تا «سفر به دیگر سو».
قبل از آن تحت تاثیر حضور دف و تنبور در موسیقی یك دوره و از جمله همین «آتش در نیستان» و «حیرانی» و «مهتاب رو» و دیگر آلبومها یك نوع از موسیقی رواج بیشتر یافته بود به نام موسیقی عرفانی. این كار با همان دو آلبوم «گل صد برگ» و «آتش در نیستان» باب شده بود؛ جایی كه كمكم حضور و همراهی دلنشین دف و بعد تنبور و اشعار مولانا و صدای خاص شهرام ناظری و حال و هوا و بكر بودن كارها یك ژانر خاص به وجود آورد كه بعدا آنقدر مورد تقلید قرار گرفت كه دیگر آن اثرگذاری خاص را نداشت. ناظری هم تجربههای خود را ادامه میداد و در مسیر این تجربهها رسیده بود به «سفر به دیگر سو». آنجا جایی بود كه بیشتر آهنگها ساخته خود استاد بود و اجرای كارها با گروه «داستان»، استاد ناظری آن آلبوم را مانیفست كارش خواند و مانیفست هم بود، منتها ادامه آن در مسیر دیگری امتداد یافت.
برای مسیر دیگر خواننده مولوی را «حافظ» موزیسین تاثیرگذار بود و آن وقتی بود كه كنسرت سعدآباد برگزار شد.
در آن كنسرت چهره جوانی به عنوان آهنگساز ظهور كرد كه هر چند رسیدنش به آن عنوان و جایگاه در سن كمتر از ۲۰سالگی نتیجه اعتماد و اعتبار پدر بود اما تصمیم گرفته بود از راهی كه پدر رفته كه به آن مانیفست رسیده، نرود. او میخواست مسیر دیگری را برود اما تاثیر ظهورش در كنار پدر در امتداد همان مسیری بود كه پدر سالها قبل آغاز كرده بود و حافظ رفت آن طرف آبها، موسیقی جهانیتر را آموخت و حالا آمده و به كارهای پدر شكل جهانیتری داده است و این چقدر فرخنده است در سالهایی كه میزان محبوبیت مولانا و تفكراتش در جهان رو به افزایش است و با این مسیر سی و چند ساله بود كه استاد در سالی كه به نام مولانا نامیده شده بود به همین مناسبت و تلاشهایش شوالیه شد و جوایز معتبر دیگری را دریافت كرد و مانیفست عمرش را هم ادامه داده است.
او میخواست دندانههای صدایش را حفظ كند تا حماسه صدایش حفظ شود و با این صدای خاص مستقیم برود تا مولوی.
حالا شهرام ناظری با مولوی كنسرت دارد.