ملا نصرالدین
میگویند روزیملانصرالدین به همسرش گفت:
برایم شیرینی درست كنكه تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیدهام. همسرش میگوید آرد گندم نداریم. ملامیگوید آرد جو استفاده كن. همسرش میگوید شیر هم نداریم. ملا جواب میدهد: به جایشآب بریز. همسر ملا میگوید: شكر هم نداریم. ملا پاسخ میدهد: شكر نمیخواهد. همسرملا دست به كار میشود و با آرد جو و آب به اصطلاح شیرینی میپزد.
ملا بعد از خوردن،قیافهاش درهم میرود و میگوید:
چه ذائقه بدی دارند اینثروتمندها
حالا ببینید حكایت خیلیاز ماها را وقتی میخواهیم به موفقیت برسیم.
به ما میگویند: كینهها را بیرون بریز كه تنها راه خوشبختی رها شدن است. ما میگوییم: یكی ازدلایلی كه میخواهم موفق باشم كم كردن روی بعضیهاست این یكی رو بی خیالمیگویند: هر چه دیگر نیاز نداری از زندگیت خارج كن تا روح طراوت و سعادت درزندگیت جریان یابد. پاسخ میدهیم: وقتی به ثروت رسیدم هر آنچه نیاز دارم تهیهمیكنم، بعد فكری به حال كهنهها خواهم كرد.
میگویند: ورزش كن كه برای زندگیسعادتمند به نشاط و سلامتی نیاز داری. در جواب میگوییم: هنگامیكه موفق شدم و پولكافی بهدست آوردم بهترین امكانات ورزشی را تهیه میكنم.
آن وقت همانگونه كهملانصرالدین به نان شیرینی نگاه میكند ما به نانی كه برای موفقیت خود ساختهایمنگاه میكنیم و میگوییم:
چه دل خوشی دارندبعضیها !؟!؟
|