
04-12-2009
|
مدیر روانشناسی  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نامه های عاشقانه نیما یوشیج
یکی از نامه های عاشقانه نیما یوشیج را به انتخاب خودم میزارم امیدوارم شما هم لذت ببرین
نامه ی شماره شش
10 اردبهشت 1305
به عالیه عزیزم
قلم در دست من مردد است.حواسم مغشوش است.چرا در این حوالی تاریک شب مرا صدا می زنند؟از من
چه می خواهند؟هیچ!انقلاب مرموز قلب ناجور را.
فرستادگان اسمانی بدون جواب رد می شوند.
خدا شاعرش را در زمین تنها می گذارد تا نیات تازه اش را دوباره بسنجد.او همانطور ناجور با تمام
مخلوق نگاه می دارد.
چرا شعله های قلب این قدر ممتد است؟این آتش چرا خاکستر نمی شود؟به من بگو انسان چرا دوست می دارد؟
نشانه ی خون الوده ای که قضای آسمانی آن را به زمین نشانید و حوادث آن را دمی آسوده نگذاشت تا این که از اثر تیرها کهنه شد و تبدیل یافت.
آن نشانه قلب من است که مشیت الهی را برای تجدید تعالیم زمانی رو به زمین پرتاب کرد ولی یک اقتدار مقدس آن را نگاه داشت.گمنام ماند نگذاشت در انقلابات وسیع حیات به آتش و جنگ تسلیم شده خاموش شود.
آن اقتدار اثره ی چند کلمه حرف و چند نگاه بود.بعد از آن فراموش کردم.دوباره در یک انقلاب غیر مریی و یک نواخت ولی تازه و عجیب قلب شاعر بین زمین و آسمان و فوق ادراک دیگران به خودش پرداخت.
اگر دوست داشته ام یا نه. باور کن عالیه تو را دوست می دارم.
می گویند عشق یک دفعه در مدت عمر هر کس به وجود می آید مراد عشقی است که از جدایی های غیر طبیعی کنون ناشی شده ولی در اتیه قوانین عادله مثل عقد ونکاح آن را منسوخ می دارد.
من به عکس بسیاری از علمای فلسفه علم الروح این عقیده را رد می کنم.عشق می آید می رود دوباره می آید.
مرور زمان همان طور که یکی از قوانین اولیه تکامل است می تواند قانون اصلی اضمحلال اشیا هم باشد.
مجاورت زمان و حوادث مقدمه ی یک کشمکش دائمی طبیعت است.حوادث مجذوب و عاشق می کند.زمان
آن جذبه و عشق را پاک می سازد.صفحه ی قلب مثل یک لوح است:همین که یک لکه از روی آن برداشته شد جای لکه دیگر باز می شود.
انسان این طور با وسعت نظر خلقت یافته است.می بینی چه طور راست حرف می زنم.محبت با دروغ مبانیت دارد.خط تو تقریرات تو به من امید می بخشد.تو روشنی قلب منی!خودم را به هدر نداده ام!
دلم میخواست با زبان مخصوصی که در بعضی مواقع بکار می برم قبل از وقوع امر بین خودمان بری تو
چند کاغذ پی در پی هم بنویسم.برای امتحان حواست را مشوش کنم.واین بعد از دیدار عکس تو بود.ولی
حوادث زودتر من عمل را به دلخواه خود انجام داد.بی جهت عجله شد!چرا چرا الفاظ ملا و شاگردش
ما را به هم نزدیک کرد!قلب انسان کاری می کند که ان الفاظ از انجام آن کار عاجزند.
من ننگ دارم که مثل دیگران به طور معمول زناشویی اختیار کنم.
خوشبختانه می بینم این مواصلت برای من شباهت به علاقه ی محبتی را پیدا کرده است که نزد مردم مردود است و نزد من رشد می کند.
مرا نگاه بدار. قلب من است که مرا به تو می دهد.نه الفاظ مذهبی ملا.دلت می خواهد شاعری را که بعد ها به فکرش بیشتر آشنا خواهی شد برای همیشه مطیع خودت داشته باشی؟
جرات داشته باش.امتحان کن و به او راست بگو.
خدمتگزار تو که همیشه تو را دوست می دارد.
نیما
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|