"جاده"
خداگریه مسافروندید
دل نبست به هیچ کس و دل نبرید
آدموبرای دوری ازدیار
جاده رابرای غربت آفرید
جاده اسم من وفریادمی زنه
می گه امروزروزدل بریدنه
کوله باری که پرازخاطره هاست
روی شونه های لرزونه منه
ازتموم آدمای خوب وبدازتموم قصه های خوب وبد
چی برام مونده به جزیه خاطره
نقش گنگی توغباره پنجره
جاده آغوشش و واکرده برام
منتظربوده که من باهاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رامیخونم با اینکه بسته هست لبام
پشت سرگذاشتن خاطره ها
همه ی عشقا ودلبستگی ها
خیلی سخته ولی چاره ندارم جاده فریادمی زنه بیا