مشت می کوبم بر در
پنجه می سايم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان
من به تنگ آمده ام
از همه چيزبگذاريد
هواری بزنم
های با شما هستم،
اين درها را باز کنيد
من به دنبال فضايی می گردم
لب بامی، سر کوهی، دل صحرائی
که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فرياد بلندی بکشم
که صدايم به شما هم برسد!!!