نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 05-15-2009
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سلام
وای این جا چه تاپیک خوبیه!چرا من تا حالا ندیده بودم.(یکی نیست بگه اخه نیست که خیلی میایی سایت .حالا حرفم میزنی.!!!!)
من خاطره دیروز را میگم.
صبح ساعت 7 طبق معمول از خواب پا شدم.و مشغول کار خونه بودم تا شب.یادش بخیر زمانی که می رفتم سر کار مجبور بودم ساعت 6 صبح از خواب بیدار بشم و کار را شروع کنم.الان هم که دیگه سر کار نمیرم و به دلایلی خانه نشین شدم!! برایم فرقی نداره به صبح بیدار شدن عادت کردم و هر کاری کنم بیشتر از ساعت 7-8 صبح نمی تونم در تختخواب بمونم.
خلاصه صبحانه خوردیم و طبق معمول اقا نیما تشریف بردن بیرون و بنده تو سر و کله خودم زدم تا ظهر که تشریف بیارن و به اتفاق هم رفتیم بیرون و یک مقدار خرید کردیم و امدیم خانه.راستی یک فیلم هم دیدم که اسمش بنجامین بتن بود .یک فیلم خیلی عجیب و غریب بود ولی من خوشم امد خلاصه تا شب سرمون به فیلمه گرم بود.و بعد شام و طبق معمول لالا.
ولی امروز به جایش می خواهیم بریم ددر.و خوش باشیم.انشالله به شما هم خوش بگذره و ادینه خوبی داشته باشین.
خدانگهدار تا فردا.
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟





پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید